معنی کلمات "فرهنگ معین" - صفحه 115
- گدازنده
- گدر
- گده
- گدوک
- گدیه
- گذار
- گذارد
- گذاردن
- گذارده
- گذارش
- گذاره شدن
- گذاشته
- گذر کردن
- گذر
- گذرا
- گذشتگان
- گرافیت
- گران آمدن
- گران جان
- گران روح
- گران رکاب
- گران سایه
- گران سر
- گران سنگ
- گران قیمت
- گران مغز
- زرکوب
- زشت
- زعفران
- زفر
- زلال
- زلت
- زلزله
- زلفین
- زله
- زم
- زمامدار
- زمزمه
- زمین گیر
- زمرّد
- زن کردن
- زناشویی
- زنخ
- زندانبان
- زندخوان
- زنقه
- زینت
- زندیق
- زینک
- زین
- ساخت
- سادات
- ساده رو
- ساده لوح
- سادهلوح
- ساردین
- ساره
- سازندگی
- سازگاری
- ساغر
- سالار
- سالاری
- سالانه
- سالخورد
- سالف
- ساو
- سحر
- سخاوت
- سخت پا
- سخن چین
- سخنگو
- سخی
- سد
- سدر
- سراسیمه
- سراچه
- سرایان
- سرایش
- سربار
- سراء
- سر شدن
- سده
- سربند
- سردبیر
- سررشته
- سرسلسله
- سرشار
- سرشت
- سرشته
- سرسبز
- سلب
- سلخ
- سلیقه
- سلوک
- سلک
- سماک
- سمت
- سنتو
- سنجق
- سنجش
- سنتی
- سنتور
- سنار
- سمور
- سمندر
- سمنت
- سمنبر
- سمع
- سمسار
- سمح
- سنجیدن
- سنخ
- سنن
- سنوات
- سنده
- سوط
- سوپ
- سوژه
- سَس
- سِل
- سپرز
- سپهسالار
- سپور
- سپید
- سکان
- سکس
- سکنات
- سکنج
- سیاف
- سوقه
- سولفات
- سوله
- سولان
- سکر
- سگ
- سوف
- شاغل
- شافع
- شافی
- شالوده
- شالیزار
- شامخ
- شاندن
- شانه
- شاه بلوط
- شاهرود
- شاهنشاه
- شاهنگ
- شایعه
- شبان
- شبانه روزی
- شبر
- شبه
- شبیخون
- شته
- شجر
- شجری
- شجون
- شده بند
- شرار
- شران
- شرایط
- شرب
- شرح
- شرر
- شرط
- شره
- شروق
- شریف
- شست و شو
- شش پر
- ابیار
- هم داستان
- هم دوره
- هم رس
- هم ریش
- هم زانو
- هم زدن
- هم زلف
- هم پا
- هم زن
- هم سنگ
- هم شکم
- هم طراز
- هم پشت
- هم پشتی
- هماد
- همار
- همانا
- همانند
- همانندی
- همت
- همدم
- همسر
- همشکل
- همچو
- همچون
- همکار
- همکاری
- همگان