گذارده
معنی کلمه گذارده در فرهنگ معین
معنی کلمه گذارده در فرهنگ عمید
معنی کلمه گذارده در فرهنگ فارسی
معنی کلمه گذارده در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه گذارده
پس کسانی که در دنیا از احوال خود غافل، و اوقات خود را صرف لهو و باطل نموده اند، بی اختیار می گویند: «ما لهذا الکتاب لایغادر صغیره و لاکبیره الااحصیها» یعنی «چگونه است این کتاب که باقی نگذارده است از اعمال صغیره و کبیره را مگر اینکه شمرده است آن را».
چو خوان گذارده شد و آب دست آوردند نهاد بزم به آیین خسروان رستم
بر اهل عصیان شمشیر تو گذارده زخم بر اوج کیوان شبدیز تو گذارده گام
ابو حنیفه گفت: قدر واجب مسح ربع سر است. ابو یوسف گفت: مسح نیمه سر. شافعی گفت: چندان که اسم مسح بر آن افتد کفایت باشد و فرض گذارده شود. گفتا و این با باء تبعیض است، چنان که گویند: مسحت یدی بالمندیل، فانه یسمی ماسحا، و ان کان مسح بعضه.
دارد گذارده مَلَکُالموت تیغ مرگ بر هرکه پیش بخت تو خدمتگزار نیست
چنان گذارده کند نیزه برمسام زره بگاه حمله که آیدزپوست بیرون مار
چو حق خنجر بر دشمنان گذارده شد تو حق ساغر با دوستان خود بگذار
و در جمله، این آداب به اخبار و آثار آمده است. و فرق میان آدمی و بهیمه بدان آداب پدید آید که بهیمه به مقتضای طبع خورد و نیکو و زشت نشناسد که او را این تمیز نداده اند و چون آدمی را این تمیز دادند و به کار ندارد، حق نعمت و عقل و تمیز نگذارده باشد و کفران نعمت کرده باشد.
کلمه آبکنار به معنی کنار آب است که از چند قرن پیش بر روی این روستا گذارده شده زیرا این روستا در کنار آب قرار گرفتهاست. بومیان آبکنار در گذشته به روستای خود آفکنار میگفتند، آف صورت باستانی زبان گیلکی است به معنی آب و آبکناریها به آب آف میگفتند بهعنوان مثال به لیوان آفخوار میگفتند.