معنی کلمه هم سنگ در لغت نامه دهخدا
ببینَدْت و دیدن ورا روی نیست
کشد کوه وهمسنگ یک موی نیست.اسدی.اندر بعضی نسخه ها عود خام و سنبل یاد کرده همسنگ کافور. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و اگر یک شربت او با همسنگ او گل سرخ... بخورند مضرت او را بازدارد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
کوه سیمینی وهمسنگ توام
در تمنای تو زر بایستی.خاقانی.هم سنگ خویش گریه خون راندم از فراق
تا سنگ را ز گریه من دل به درد خاست.خاقانی.در آن کوش از این خانه سنگ بست
که همسنگ این سنگی آری به دست.نظامی. || هم قدرومقدار. ( برهان ). هم اعتبار. هم ارزش :
کس به میزان خرد نیست مرا همسنگ
چون گران است به احسان تو میزانم.ناصرخسرو.نسیمش در بها هم سنگ جان بود
ترازوداری زلفش بدان بود.نظامی.هرکه با ناراستان همسنگ شد
درکمی افتاد و عقلش دنگ شد.مولوی.