هم سنگ

معنی کلمه هم سنگ در لغت نامه دهخدا

هم سنگ. [ هََ س َ ] ( ص مرکب ) هم وزن. ( برهان ): بازرگانان مصر آنجا روند و نمک و آبگینه و ارزیز برند و هم سنگ زر بفروشند. ( حدود العالم ).
ببینَدْت و دیدن ورا روی نیست
کشد کوه وهمسنگ یک موی نیست.اسدی.اندر بعضی نسخه ها عود خام و سنبل یاد کرده همسنگ کافور. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و اگر یک شربت او با همسنگ او گل سرخ... بخورند مضرت او را بازدارد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
کوه سیمینی وهمسنگ توام
در تمنای تو زر بایستی.خاقانی.هم سنگ خویش گریه خون راندم از فراق
تا سنگ را ز گریه من دل به درد خاست.خاقانی.در آن کوش از این خانه سنگ بست
که همسنگ این سنگی آری به دست.نظامی. || هم قدرومقدار. ( برهان ). هم اعتبار. هم ارزش :
کس به میزان خرد نیست مرا همسنگ
چون گران است به احسان تو میزانم.ناصرخسرو.نسیمش در بها هم سنگ جان بود
ترازوداری زلفش بدان بود.نظامی.هرکه با ناراستان همسنگ شد
درکمی افتاد و عقلش دنگ شد.مولوی.

معنی کلمه هم سنگ در فرهنگ معین

( ~. سَ ) (ص . ) ۱ - هم وزن . ۲ - هم - شأن ، هم رتبه .

معنی کلمه هم سنگ در فرهنگ عمید

۱. [مجاز] همقدر.
۲. [قدیمی] هم وزن.
۳. [قدیمی] هم ترازو.

معنی کلمه هم سنگ در فرهنگ فارسی

هموزن، هم ترازو، هم قدر

معنی کلمه هم سنگ در ویکی واژه

هم وزن.
هم - شأن، هم رتبه.

جملاتی از کاربرد کلمه هم سنگ

قضا هم سنگ کوهم داده سودا به مویی برتر از او بسته بارم
فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ (۷) هر که هم سنگ مور خرد نیکی کند، بیند آن.
هم شود معشوق دل‌نشناس دلبر گر کسی جوهری گردد ز هم سنگ و گهر نشناخته
ز نام فرخت یعن، قزل، شاهی همی نازد بدین معنی قضا را ارسلان گر دست هم سنگش
هیچ وضعی درطریق جستجوبیکارنیست پای خواب‌آلود هم سنگ نشانی می‌شود
اندکی گل هستم، اندکی آب و اندکی هم سنگ
خصم سرکش را شکست از سینه صافی می دهم سنگ خارا را نماید توتیا آیینه ام
گفت من این گربه را سنجیده‌ام بارها هم سنگ سنگش دیده‌ام
چو سنگت میزند اعدای ناچیز بزن هم سنگ دل هم سنگ را نیز
برداشت بخت اگر زر هم سنگر قضا اندیشه کشیدن دیوار می‌کند