زرکوب

معنی کلمه زرکوب در لغت نامه دهخدا

زرکوب. [ زَ ] ( نف مرکب ) کسی که ورق طلا و نقره سازد. ( آنندراج ). زرکوبنده. آنکه شغلش طلاکوبی است. ( فرهنگ فارسی معین ). زرسای و سازنده زر جهت تذهیب و نقاشی. طلاکوب. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تذکرة الملوک چ 2 ص 22 و 71 شود. || ( ن مف مرکب ) زرکوبیده. چیزی که روی آن را طلاکاری کرده باشند. ( فرهنگ فارسی معین ).
- جلد زرکوب ؛ ( اصطلاح صحافی ) جلد کتابی که در روی آن نام کتاب ، مؤلف و غیره را با آب طلا یا اکلیل زرد نوشته باشند. ( فرهنگ فارسی معین ).
زرکوب. [ زَ ] ( اِخ ) لقب عزالدین مودود، جد سوم صاحب شیرازنامه است. ولی بعدها تمام اولاد و اعقاب عزالدین مودود مشهور بهمین لقب شده بودند. ( از شدالازار چ قزوینی ص 4 ). رجوع به همین کتاب ، از سعدی تا جامی ادوارد برون چ حکمت ص 385 و سبک شناسی بهار ج 1 ص 170 شود.
زرکوب. [ زَ ] ( اِخ ) آقازمان زرکش نجم الدین زرکوب... ( آنندراج ). نجم الدین زرکوب معاصر ابقاخان بود. اشعار نیک دارد. ( تاریخ گزیده ج 1 ص 825 ). زرکوب تبریزی... اسم شریفش شیخ نجم الدین و از اکابر عارفین ، بعضی از اشعارش را در آتشکده بنام شیخ نجم الدین رازی ثبت کرده اند... ( ریاض العارفین ص 81 ). از اوست :
دشمن ما را سعادت یار باد
روز و شب با عز و نازش کار باد
هرکه کافر خواند ما را گو بخوان
او میان مؤمنان دیندار باد
هرکه خاری می نهد در راه ما
خار ما در راه او گلزار باد
هرکه چاهی می کند در راه ما
چاه ما در راه او هموار باد
هرکه ملک و مال ما را حاسد است
ملک و مالش در جهان بسیار باد
هرکه را مستی زرکوب آرزوست
گو که ما مستیم او هشیار باد.( از ریاض العارفین ).

معنی کلمه زرکوب در فرهنگ معین

(زَ )۱ - (ص فا. ) کسی که شغلش طلا - کوبی است . ۲ - (ص مف . ) طلاکاری شده . ۳ - در صحافی ویژگی جلد کتابی که شکل ها و حروف روی آن زرکوبی شده است .

معنی کلمه زرکوب در فرهنگ عمید

۱. کسی که پیشه اش طلاکوبی یا طلاکاری است.
۲. (صفت مفعولی ) زرکوبیده، چیزی که روی آن طلاکوبی شده.

معنی کلمه زرکوب در فرهنگ فارسی

صلاح الدین .
زرکوبیده، چیزی که روی آن طلاکوبی شده باشد
( صفت ) ۱ - آنکه شغلش طلا کوبی است . ۲ - ( صفت ) چیزی که روی آن طلا کاری کرده باشند . یا جلد زرکوب جلد کتابی که در روی آن نام کتاب مولف و غیره را با آب طلا یا اکلیل زرد نوشته باشند .
آقا زمان زرکش نجم الدین زرکوب اشعار نیک دارد .

جملاتی از کاربرد کلمه زرکوب

کار زرکوبان چو زر کردی چو زر شه صلاح الدین که تو صدمرده‌ای
دائماً در دکان بُدی زرکوب همه همسایگان از او درکوب
زرکوب کواکب را خال رخ دریا کن بنگار چو میناگر این صفحه مینایی
کان زرکوبان صلاح الدین که تو همچو مه از سیم خرمن کرده‌ای
زهی بازار زرکوبان زهی اسرار یعقوبان که جان یوسف از عشقش برآرد شور یعقوبی
صلاح الدین یعقوبان جواهربخش زرکوبان که او خورشید اسرارست و علام الغیوب آمد
منم زرکوب و محصولم ز صنعت بجز فریادی و بانگی نباشد
هر که را مستی زرکوب آرزوست گو که ما مستیم او هشیار باد