سرشار

معنی کلمه سرشار در لغت نامه دهخدا

سرشار. [ س َ ] ( نف مرکب ) از: سر + شار. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). لبریز، چه شار بمعنی ریختن است. ( برهان ). لبریز و معنی ترکیبی آن از سر ریزنده است ، چه شار بمعنی ریختن باشد. و نظیر آن آبشار است و ظاهر است چون ظرفی بمال پر میشود آنچه در آن باشد از سرش میریزد و بعضی مردم که بهر دو شین معجمه گویند خطاست. ( غیاث ). معنی ترکیبی آن چیزی که از سر بریزد و این کنایه از چیز بسیار چون نظاره سرشار، غفلت سرشار و خنده سرشار و گریه سرشار و مست از سر خود رفته. ( آنندراج ) :
مخمور رانگاه تو سرشار میکند
بدمست را عتاب تو هشیار میکند.صائب ( از آنندراج ).سبز شد خط لب یار بهار است بهار
ای جنون من سرشار بهار است بهار.حضرت شیخ ( از آنندراج ).- پاکی سرشار :
از پنجه خونین شفق باک ندارد
از پاکی سرشار که در گوهر صبح است.صائب.- دولت سرشار :
چاره جوش غرورم دولت سرشار بود
همچو شمعم سرکشی از پستی دیوار بود.اسماعیل ایما ( از آنندراج ).- غفلت سرشار :
آه از این غفلت سرشار که چون ساغر پر
جان بلب آمد و از کرده پشیمان نشدم.ابوطالب کلیم ( از آنندراج ).- مستی سرشار:
محتسب پرحذر از مستی سرشار من است
سنگ بگریزد از آن شیشه که دربار من است.ابوطالب کلیم ( از آنندراج ).- منت سرشار :
بی پرده میدهد بنظر جلوه غیب را
صائب رهین منت سرشار آینه.صائب. || لبالب. ( برهان ). لبالب و مالامال. ( ناظم الاطباء ). تمام. کامل :
سختی ایام باشد بر سبک عقلان گران
کی کند دیوانه سرشار تمکین سنگ را.صائب.بسکه کویت از فغانم گرمی سرشار داشت
شعله ای شد هرکه درراه تو در پا خار داشت.میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).|| مست و مخمور. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه سرشار در فرهنگ معین

(سَ ) (ص مر. ) لبریز.

معنی کلمه سرشار در فرهنگ عمید

لبریز، پر، لبالب.

معنی کلمه سرشار در فرهنگ فارسی

لبریز، پر، لبالب
( صفت ) لبریز لبالب پر .

معنی کلمه سرشار در فرهنگ اسم ها

اسم: سرشار (پسر) (فارسی) (تلفظ: saršār) (فارسی: سرشار) (انگلیسی: sarshar)
معنی: پر، لبریز، ( به مجاز ) مالامال و آکنده، فراوان، بسیار

معنی کلمه سرشار در ویکی واژه

pieno
لبریز.

جملاتی از کاربرد کلمه سرشار

لطافت پردهٔ بینش شود سرشار چون افتد قماش آن بر رو را نمی‌دانم نمی‌دانم
چون مار کرده اند مرا تا کلید گنج از زهر صد پیاله سرشار داده اند
به پای خم اگر یکبار طالع بار می دادم به دست آسمان یک ساغر سرشار می دادم
از زهد چهل ساله نشد خشک دماغم از دست که این ساغر سرشار کشیده ست؟
در اساطیر لیتوانیایی، داستان‌ها، ترانه‌ها و افسانه‌هایی از این دست، قوانین طبیعت و فرآیندهای طبیعی مانند تغییر فصول سال، ارتباط آن‌ها با یکدیگر و با وجود انسان‌ها را توصیف می‌کنند. طبیعت بیشتر بر حسب خانواده انسانی توصیف می‌شود. برای نمونه (که در بسیاری از آهنگ‌ها و داستان‌ها یافت می‌شود)، خورشید را مادر، ماه را پدر، و ستارگان را خواهران انسان‌ها می‌نامند. اساطیر لیتوانیایی سرشار از خدایان و خدایان جزئی آب، آسمان و زمین است. کشتزارهای مقدس پرستش می‌شدند، به ویژه مکان‌های زیبا و متمایز -آلکا برای قربانی کردن برای خدایان گزیده می‌شد.
سرو نازم چون بی گلگشت در رفتار شد چار دیوار چمن از موج گل سرشار شد
از آغاز کار، هوش سرشار و علم آموزی وی سبب شد که همه موضوعاتی را که تدریس می‌شد، به خوبی فراگیرد.
بده پیمانه سرشار امشب مرا بستان زمن ای یار امشب
خمارم گرچه از حالی به حالی می‌برد صائب به حال خود مرا یک ساغر سرشار می‌آرد
کف چه حد دارد نقابِ شورش دریا شود؟ مستی سرشار، بی‌دستار می‌سازد مرا
بود گوش تا گوش، سرشار هوش زبان‌دانی‌اش در زبان خموش
آلو سرشار از مواد معدنی مانند فسفر، منگنز، منیزیم، مس و پتاسیم است. این ماده غذایی همچنین دارای روی و آهن و مقدار کمی کلسیم است.
به‌دلیل رقابت صنایع آذرآب با شرکت‌های پیمانکاری دولتی، شبه‌دولتی و نظامی بر سر پیمانکاری ساخت صنایع بزرگ، به‌ویژه پالایشگاه‌ها و پتروشیمی‌ها، این شرکت‌ها همواره برای کسب سود سرشار پیمانکاری و نگه‌داشتن مجموعه‌هایی مانند آذرآب در حد سازندۀ تجهیزات، تلاش نموده و بانک‌ها همواره از دادن ضمانت‌نامه‌های ارزی به آذرآب جهت شرکت در این مناقصه‌ها خودداری کرده‌اند.
آنک آن یتیم نظر کرده رمانی است از محمدرضا سرشار دربارهٔ زندگی محمد بن عبدالله. این رمان حاصل بیست سال پژوهش نویسنده در منابع تاریخی است. سرشار از سال ۱۳۷۳ نوشتن این اثر را آغاز کرده که سه سال طول کشیده است.
اکثر ولسوالی‌های تخار، سرشار از آب بوده و مالداری در ولسوالی‌های فرخار و ورسج بیشتر به علت آب فراوان، رشد نموده‌است و مالداران اکثر اوقات مواشی شان را به کشورهای خارجی مانند پاکستان و تاجیکستان می‌فروشند.
هم قافلهٔ -‌سیرت سرشار نگاهیم گرد ره ما سرمه به آواز جرس ریخت