شده بند
معنی کلمه شده بند در فرهنگ معین
معنی کلمه شده بند در فرهنگ عمید
۲. تاریخ نویس، شده نگار.
معنی کلمه شده بند در فرهنگ فارسی
خبرنگار، وقایع نگار، تاریخ نویس، شده نگار
جملاتی از کاربرد کلمه شده بند
خزانهای دیگر بگشایند خالی، که درو نه طاعت بود که سبب شادی است و نه معصیت که موجب اندوهست و آن ساعتی که بنده درو خفته باشد، یا غافل یا بمباحات دنیا مشغول شده بنده بدان حسرت خورد و غبن عظیم بدو راه یابد. همچنین خزائن یک یک میگشایند و برو عرضه میکنند، از آن ساعت که درو طاعت کرده شاد میگردد و از آن ساعت که درو معصیت کرده رنجور میشود و بر ساعتی که مهمل گذاشته حسرت و غبن میخورد.
کران تا کران ملک او گشت گیتی معین شده بنده ای هر کران را
شده بندهٔ صدر تو مرد و زن سده سخرهٔ حکم تو انس و جان
منم شاه و شده بنده در اینجا چو خورشیدی و تابنده در اینجا
منم ز جان شده بنده مه یگانه خود را که ساخت جلوه گه ناز بنده خانه خود را
نه آن را بند پیدا و نه پیوند شده بند اندر آن فکر خردمند
فلک جناب ترا سال و مه شده بنده ملک لوای ترا روز و شب شده چاکر
طرف کله کژ بر زده گوی گریبان گم شده بند قبا بازآمده گیسو به دامان تا کجا؟
با اسیران به محنت شده بند آنچه با خود نپسندی مپسند
ستاره قدر بلند ترا شده بنده زمانه صدر بزرگ ترا شده مأمور