زین
معنی کلمه زین در لغت نامه دهخدا

زین

معنی کلمه زین در لغت نامه دهخدا

زین. ( اِ )ترجمه سَرج. و خانه ، ساغر، قدح و هلال از تشبیهات اوست. ( از آنندراج ). سرج و قسمی از نشیمن که بر پشت اسب و استر جهت سواری می گذارند. ( ناظم الاطباء ). در فارسی بمعنی سرج عربی آمده. ( حاشیه برهان چ معین ). آنچه از چرم سازند و بر پشت اسب نهند و بهنگام سواری روی آن نشینند. سرج. ( فرهنگ فارسی معین ) :
بشوی نرم هم به صبر و درم
چون بزین و لگام تند ستاغ.شهید ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).به گه رفتن کان ترک من اندر زین شد
دل من زان زین آتشکده برزین شد.ابوشکور ( یادداشت ایضاً ).ای زین خوب زینی یا تخت بهمنی
ای باره همایون شبدیز یا رشی.دقیقی.چو بر زین بپیچید گردآفرید
یکی تیغ تیز از میان برکشید.فردوسی.بن نیزه را بر زمین برنهاد
به بالای زین اندر آمد چو باد.فردوسی.بفرمای تا اسب و زین آورند
کمان و کمند گزین آورند.فردوسی.در زمان پیش تو فرستادی
رخش با زین خسروی و ستام.فرخی.گذشتنی که نیالوده بود زاب در او
ستور زینی زین و ستورباری بار.فرخی.این چنین اسبی مرا داده ست بی زین شهریار
اسب بی زین همچنان باشد که بی دسته سبوی.منوچهری.مرکب غزو ورا کوه منی زیبد زین
پرده خان خطا زین ورا زیبد یون.مخلدی ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).به کاری چو در ره درآیی ززین
نخست از پس و پیش هر سو ببین.اسدی.گفت دستاری دامغانی در قبا باید نهاد، چون من از اسب فرودآیم بر صفحه زین پوشید . ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 360 ). و اسبان هشت سر که به مقود بردند با زین و ساخت زر. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 370 ).
وز مشتری و قمر بیارائی
مر قبه زین و اوستامش را.ناصرخسرو.بختی که سیاه داشت در زین
خنگیش به زیر ران ببینم.خاقانی.این سبز غاشیه که سیاهش کناد مرگ
بر زین سرنگون تو صد جا گریسته.خاقانی.ای بسا اشک و سرشکا کز رکاب و زین خویش
از دل خورشید و چشم آسمان انگیختی.خاقانی.چو زین بر پشت گلگون بست شیرین
به پویه دست برد از ماه و پروین.نظامی.

معنی کلمه زین در فرهنگ معین

(زَ یا زِ یْ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) آراستن . ۲ - (اِمص . ) نیکویی .
[ په . ] (اِ. ) نشیمنی ساخته شده از چرم و چوب که به هنگام سواری بر پشت اسب می نهند.

معنی کلمه زین در فرهنگ عمید

۱. آراستن، نیکو کردن.
۲. [مقابلِ شین] خوبی، نیکویی.
وسیله ای از جنس چرم دارای بند و مهمیز که بر پشت اسب، خر، یا استر می بندند و بر آن می نشینند.
* زین وبرگ: مجموع زین، نمدزین، تنگ، دهانه، و آنچه اسب را با آن می آرایند. زین افزار.

معنی کلمه زین در فرهنگ فارسی

آنچه ازچرم وچوب درست میکنندوبرپشت اسب میگذارند، آراستن، نیکوکردن، خوبی، نیکویی، ضدشین، ازیان
( اسم ) ۱ - ابزار جنگی سلاح . ۲ - آنچه که از چرم و چوب سازند و بر پشت اسب نهند و به هنگام سواری روی آن نشینند سرج .
کیسه دوز بوده و از جمله خوش طبعان زمان .

معنی کلمه زین در دانشنامه عمومی

زین ابزاری است که بر روی پشت چهارپایان نهاده می شود تا نشستن انسان بر روی چهارپا را آسان تر کند. زین ها معمولاً از جنس چرم ساخته می شوند.
تسمه ای که از دو سر زین به زیر سینه چهارپا وصل است تنگ نام دارد. به مجموعه زین و تنگ و سینه بند و مارتنگال و رکاب به اضافه افسار و کلگی و غیره، «زین و برگ» گفته می شود.
به محل نگهداری زین، زین خانه و به مسئول نگهداری زین ها زیندار گفته می شود. زیندار را در دورهٔ قاجار زیندارباشی هم می گفتند. * خود واژه زین در پارسی میانه به معنای سلاح به طور کلی بوده است و زینستان به معنای قورخانه. * به نشستن طولانی بر روی زین که باعث زخم شدن بشود «زین زدگی» می گویند.
• قاچ عقب ( کوهه )
• قاچ جلو ( پیش کوهه، قربوس )
• دامن ( بغل های زین که ران سوارکار روی آن قرار می گیرد ) .
• بخش های آستری ( سرژ )
زین (افغانستان). زین ( به لاتین: Zin ) یک منطقهٔ مسکونی در افغانستان است که در ولایت بدخشان واقع شده است.
زین (زمین چهر). زین بین دو تپه یا کوه منطقه ای است که نقطه زینی را احاطه کرده است، پایین ترین نقطه در خطی که شکاف زهکشی را به هم متصل می کند. وقتی و اگر زین قابل کشتیرانی باشد، حتی اگر فقط به اندازه پای پیاده، زین یک گذرگاه ( بهینه ) بین دو توده است، ناحیه ای است که عموماً در اطراف پایین ترین مسیری که می توان از بین دو قله عبور کرد، یافت می شود. نقطه ای که از نظر ریاضی، که به طور همزمان یک بیشینهٔ نسبی در امتداد یک محور و یک کمینهٔ نسبی در محور عمود بر آن ترسیم شود، یک عدد است. آن نقطه بنا به تعریف سره زین است.
زین (هسن). زین ( به آلمانی: Sinn ) یک شهر در آلمان است که در لان - دیل واقع شده است. زین ۶٬۵۸۱ نفر جمعیت دارد.
معنی کلمه زین در فرهنگ معین
معنی کلمه زین در فرهنگ عمید
معنی کلمه زین در فرهنگ فارسی
معنی کلمه زین در دانشنامه عمومی
معنی کلمه زین در دانشنامه اسلامی

معنی کلمه زین در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] زین ابزاری که برروی اسب می نهند.
زین ابزاری چرمی که جهت سوار شدن برپشت اسب نهند.
کاربرد زین در فقه
از آن به مناسبت در بابهای جهاد، تجارت، اجاره و اقرار سخن گفته اند.
احکام زین در فقه
زین اسب دشمن که هنگامه جنگ سوار بر آن است جزو سلب به شمار می رود و از آنِ رزمنده قاتل است. به گفته برخی، در داد و ستد چارپا، زین آن داخل در معامله نیست، مگر آنکه شرط شود. چارپایی که جهت سوار شدن اجاره داده می شود، همه آنچه که در حدّ متعارف در سوار شدن بدان نیاز است، مانند، زین، پالان و افسار، داخل در اجاره می باشد و فراهم کردن آن بر اجاره دهنده لازم است. اقرار به اینکه این چارپا مال فلانی است، شامل زین بسته شده بر روی آن نمی شود؛ هرچند از برخی، شمول آن نقل شده است.
[ویکی الکتاب] معنی زُیِّنَ: زینت داده شد - آراسته شده
معنی زَیَّنَ: زینت داد - آراست
معنی غَوَاشٍ: پوشاننده ها (غاشیة و به معنای ساتر و هر چیز پوشاننده است ، روپوش زین را هم از این جهت غاشیة السرج گویند وعبارت "لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ "یعنی عذاب به اهل دوزخ از پایین و بالا احاطه دارد . )
ریشه کلمه:
زین (۴۶ بار)

معنی کلمه زین در ویکی واژه

(قدیمی): نشیمنی ساخته شده از چرم و چوب که به هنگام جنگ یا سواری بر پشت اسب می‌انداختند. ز زین بر گرفتش به کردار باد/ بزد بر زمین دادِ مردی بداد «فردوسی»
ز این، از این. زین همرهان سست عناصر دلم گرفت/ شیر خدا و رستم دستانم آرزوست «حافظ»
زیْنَ: در گویش گنابادی یعنی پله، پلکان، راه پله. زیْن: در یعنی از این، از حالا، از الاّن.
نیکویی.
آراستن.

جملاتی از کاربرد کلمه زین

اگر بخت با من مخالف شدست تو با وی موافق مشو زینهار
اگر خدای بخواهد به بخت من پس ازین به مدحت تو سخن ز آفتاب بگذارم
ازین غم آفتاب از قصر افلاک فکنده خویش را چون سایه بر خاک
یکی گفتا چو زینجا پافشردی چرا این خانه را همره نبردی
رستگی زین ابلهی داری هوس خویش را ابله کن و میرو به پس
بعد ازین با رخ خوب تو نظر خواهم باخت گو: همه شهر بدانند که: شاهد بازم