جوانمرد، بخشنده. جوانمرد گردیدن، اهل بخشش شدن. بخشنده. آسان.
جملاتی از کاربرد کلمه سمح
منم بنده گریخته گنهکار، بیفکنید مرا بدریا، ایشان گفتند لا تسمح نفوسنا بالقائک فی البحر نری فیک سیما الصّلاح. ما را دل ندهد که ترا بدریا افکنیم که تو سیمای نیکان و نیک مردان داری. گفتند تا قرعه زنیم. قرعه زدند سه بار هر سه بار بر یونس افتاد، یونس خویشتن را بدریا افکند، ماهی وی را فرو برد. گفتهاند ماهی دیگر از آن عظیم تر آمد و آن ماهی را فرو برد، در آن حال ماهی را وحی آمد از جبار کاینات که: «خذه و لا تخدش له لحما و لا تکسر له عظما انا لم نجعل یونس لک رزقا انّما جعلناک له حرزا و مسجدا».
اذا طلعت فلا شمس و لا قمر اذا سمحت فلا بحر و لا مطر
فالیوم لایسمحن الا نظرة مثل الحباب جنائب الایام
قلت اسمحینی بالقبل قالت الی کم ذیالحیل ارسل رسولا لایمل کم من دموع سائله
چنانک مصطفی ع گفت «بعثت بالحنیفیة السهلة السمحة واسع المغفرة فراخ آمرزش است فراخ بخشایش، لقوله تعالی وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ و قال صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حکایة عن اللَّه عز و جل لو اتیتنی بقراب الارض ذنوبا اتیتک بقراب الارض مغفرة و لا ابالی، واسع العطاء فراخ بخش است و فراخ نعمت، قال اللَّه تعالی وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها، و قیل واسع ای فضله یسعکم، و نعمته تشملکم، علیم باعمالکم و نیّاتکم حیثما صلّیتم و دعوتم. قال بعض السلف دخلت دیرا فجاء وقت الصّلاة فقلت لبعض من فی الدیر من النصاری دلّنی علی بقعة طاهرة اصلّی فیها، فقال لی طهّر قلبک عمّن سواه وقف حیث شئت قال فخجلت منه.
و من سمحت بخاتمه یمین تضن بکل عالیه الکعاب
اصل در اشیاء اباحت زان اوست ملت و سهل و سمح در کار اوست
لو لا الملامه او حذاری سبة لوجدتنی سمحا بذاک مبینا
«وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» شاهراه دین را بدایتی و نهایتی: بدایت اهل شریعت راست، و نهایت ارباب حقیقت را، عمل اهل شریعت خدمت است بر شریعت، صفت ارباب حقیقت غربتست بر مشاهدت، قاعده اعمال شریعت بر سهولت نهادند مصطفی گفت: بعثت بالحنیفیة السهلة السمحة.
توق الخلاف ان سمحت بموعد لتسلم من هجرالوری و تعافا