زمین گیر. [ زَ ] ( نف مرکب ) زمین گیرنده. آنکه به سبب مرض یا پیری نتواند از جای خود برخیزد. ( فرهنگ فارسی معین ). کنایه از چیزی که از جای خود نتواند جنبد... ( آنندراج ). مبتلا به فالج و بر جای مانده. ( ناظم الاطباء ). افکار. زمن. حارض. احریض. محرض.حرض. معقد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : چون داغ لاله است زمین گیر آه ما از دل به لب نمیرسد افغان سوخته.صائب ( از آنندراج ).عجب دارم از این بخت زمین گیر که چون آهم قرین سرفرازیست.طالب آملی ( ایضاً ).- زمین گیر شدن ؛ بر جای مانده و ناتوان شدن از پیری یا جز آن. مبتلا بمرض فالج شدن. از حرکت بازمانده شدن : زآن آمده در عشق مرا پای بدرد تا درسر کوی تو زمین گیر شدم.خاقانی.روح را جسم گران مانع شبگیر شده ست جای رحم است به سیلی که زمین گیر شده است.صائب ( آنندراج ).
معنی کلمه زمین گیر در فرهنگ معین
( ~. ) (ص فا. ) درمانده ، ناتوان .
معنی کلمه زمین گیر در فرهنگ عمید
برجای مانده، کسی که به واسطۀ بیماری و ناتوانی یا پیری نتواند از جا برخیزد.
معنی کلمه زمین گیر در فرهنگ فارسی
( صفت ) آنکه به سبب مرض یا پیری نتواند از جای خود برخیزد . برجای مانده، کسی بواسطه بیماری یاپیری
معنی کلمه زمین گیر در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] زمین گیری حالتی است که فرد به سبب آن توانایی حرکت خود را از دست داده است. زمین گیری حالت ناتوانی از حرکت به سبب جراحت، بیماری یا ضعف جسمی می باشد. کاربرد زمین گیر در فقه از آن به مناسبت در بابهایی همچون صلات، حج، جهاد، نکاح، ظهار، عتق و صید و ذباحه سخن گفتهاند. احکام زمین گیر در فقه ← احکام زمین گیر در صلات ...
معنی کلمه زمین گیر در ویکی واژه
درمانده، ناتوان.
جملاتی از کاربرد کلمه زمین گیر
به چشم دیده وران آفتاب عالمتاب پیاده ای است زمین گیر اگر سوار این است
بزیر هر بنا زرها زمین گیر بملکش خانه کندن بود تقصیر
امگه ۴۲ مسلسلی قابل اتکا، ارزان قیمت، با تولید و استفاده آسان و نواخت تیر بالا بود که در زمین گیر کردن نفرات دشمن به شدت مؤثر عمل میکرد. با این وجود این که هدف از طراحی سلاح جدید جبران گرانی و طولانی بودن فرایند تولید نمونه پیشین بود، هر دو مسلسل تا پایان جنگ تولید گردیدند. امگه ۴۲ به صورت تحت لیسانس و کپی پس از پایان جنگ جهانی دوم نیز تولید و در سازمانهای مسلح متعددی استفاده شد. این مسلسل همچنین مبنای تولید نمونههای جدید و پیشرفته همانند امگه۳ نیز بودهاست.
خم نمودند قدت را که زمین گیر شوی نه که از بی بصری حلقه هر در گردی
نقش پا همراه رهرو گر نباشد گو مباش ما به ظاهر گر زمین گیریم، دل در رفتن است
حیرت ز بس که کرد زمین گیر خلق را این دشت، سنگلاخ شد ازرهروان خشک
خاکساری دهدت جای به چشم مردم تو در این راه زمین گیر چو گردی مردی
به یک دو جلوه زمین گیر گشت کاغذ باد به هیچ جا نرسد هرکه برآید می پرانندش
از سایه اش سپهر زمین گیر می شود کوه غمی که بر دل من بار کرده اند
ز دیوار زمین گیر قناعت سایه ای خوش کن که خواب امن نتوان در ته بال هما کردن
از خود برون نرفته هوای سفر مکن این راه را به پای زمین گیر سر مکن