معنی کلمه گذاره شدن در لغت نامه دهخدا
گذاره شد [ تیر بیدرفش در زریر ] از خسروی جوشنش
بخون تر شد آن شهریاری تنش.دقیقی.بزد بر میان درخت سهی
گذاره شد آن تیر شاهنشهی.فردوسی.بر آب جیحون پل کردن و گذارده شدن
بزرگ معجزه ای باشد و قوی برهان.فرخی.این ترکمانان که از خودشان برفتند دیگر روی زهره ندارند که از جیحون گذاره شوند. ( تاریخ بیهقی ). یحیی مر ابوبکر طباخ را با خیل او به لب جیحون فرستاد تا او را نگاه دارد و نگذارد که گذاره شود [ تقی بن احمد ]. ( زین الاخبار گردیزی ).