معنی کلمات "فرهنگ معین" - صفحه 143
- فرصت نگه داشتن
- عمل فرمودن
- سقط کاری
- جیرجیرو
- اسیمه سر
- دست افشار
- دستک
- دستکش
- دي
- خواستگاری
- سخن پراکنی
- قانط
- احتراما
- ابژ
- تجدیدی
- متعمق
- اندون
- مرجوح
- جمبوری
- مرده شوی خانه
- الترناتیو
- اغل
- اغچه
- افات
- اتریاد
- اتشه
- لازم الاجراء
- بال بال زدن
- عشوه خواندن
- دفتر معین
- صفحه کلاچ
- هلپ هلپ
- رقم کار
- سلانه سلانه
- جوز بویا
- سعانین
- لکاته
- فراشیدن
- جاانداختن
- کله زدن
- ابسته
- راه
- بمباران
- سرکتاب
- توسرخ
- ابنه زده
- خفتو
- فادج
- ایغار
- تندرو
- تندخو
- تنبک
- تغابن
- تمهید
- تملیک
- تن زدن
- تنباکو
- پیرچشمی
- فت و فراوان
- شکرپنیر
- بلا نسبت
- نمک شناس
- استخوان خرد کردن
- محارست
- اتشکده
- قامت بستن
- اب اوردن
- اب اماله
- وزوز کردن
- احاد
- متماثل
- نفسانیات
- بیجک
- ابجد زر
- ابخو
- ابخورش
- ابخوست
- نک و نال
- حالی شدن
- تاب اوردن
- مضمون ساختن
- سلوفون
- اذرافزا
- خند و تند
- علاوه کردن
- جمد
- اپارتی
- بینالملل
- ال تمغا
- اگاهی
- اینده
- زیور الات
- غانما