سکر
معنی کلمه سکر در لغت نامه دهخدا

سکر

معنی کلمه سکر در لغت نامه دهخدا

سکر. [ س َ ] ( ع مص ) پر کردن و بستن نهر آب را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). || افسون کردن کسی را. || ( اِ ) تره ای است از بهترین تره ها. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
سکر. [ س َ ک َ ] ( ع اِ ) می. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || نبیذ خرما. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58 ) ( مهذب الاسماء ). || هرچیز که مست کند.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || هرچیز که حرام است خوردن آن از میوه و جز آن. || سرکه. || طعام. || کشوث . || امتلاء و پری شکم. || خشم و خشم پنهان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
سکر. [ س َ ک ِ ] ( ع ص ) مست و همیشه مست. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || مصطکی. ( رشیدی ).
سکر. [ س ُک ْ ک َ ] ( معرب ، اِ ) معرب شکر که طعام را بدان شیرین کنند. ( غیاث ). شکر معرب آن است. ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). رجوع به شکر شود. || خرمای تر و نیکو. || انگوری است که چون او را آفتی رسد از هم پاشد و آن بهترین انگورهاست. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || سکرالعشر، شبنمی است که بر درخت عشر منعقد گردد بپاره های نمک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از تحفه حکیم مؤمن ). صمغی است که از درخت عشر یعنی اگر بیرون می آید در موضع گل وی خشک گردد جمع میشود و آنرا بدین نام خوانند. تیغال ، شکرک کوهی. ( الفاظ الادویه ). رجوع به تحفه حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی و فهرست مخزن الادویه شود.
سکر. [ س ُ ] ( ع اِمص )مستی. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). || ( مص ) مست شدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). || نشأه. ( غیاث ). || ( اِ ) شراب و آنچه مست گرداند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || در اصطلاح عرفانی مسکر یعنی مستی و عبارت از غیبت است بواسطه داروی قوی و سکر را زیادی است بر غیبت بوجهی زیرا صاحب سکر هرگاه ستونی در سکر نباشد مبسوط است و گاهی اخطار اشیاء از قلب او ساقط میشود در حال سکرش و این حال متساکر است. در شرح منازل است که سکر اشارت است به سقوط تمالک در طرب و از مقامات محبین است. دردستور است که سکر کیفیت نفسانیه است که موجب انبساطروح است و عبارت از غفلت است که عارض میشود بواسطه غلبه سرور و بالجمله هنگامیکه عشق و محبت به آخرین درجه برسد و بر قوای حیوانی و انسانی چیره گردد حالت بهت و سکر و حیرت پدید آید و سالک را مبهوت و متحیرو سرگردان میکند. لاهیجی گوید: سکر و حیرت و دهش و واله و هیمان است که از مشاهده جمال محبوب دست میدهدو گفته شده است که مرحله بیخودی را مرحله سکر گویند که در آن مرحله سالک را نه دین است و نه عقل و نه تقوی و نه ادارک و در مقام فنا و نیستی محو گشته و از شراب طهور سست و حیران و سر به خاک مذلت و نیستی نهاده. ( رساله قشیریه ص 38 ) ( شرح منازل ص 201 ) ( دستورج 2 ص 177 ). در شرح کلمات باباطاهر است که سکر حقیقی آن است که سالک در فنا مقام گیرد. «والسکر غفلة اهل الوصول ». ( فرهنگ علوم عقلی سجادی ص 300 ) :

معنی کلمه سکر در فرهنگ معین

(سُ ) [ ع . ] (اِمص . ) مستی .

معنی کلمه سکر در فرهنگ عمید

سد و بندی که در جوی آب یا رودخانه بسته شود.
۱. مست شدن از نوشیدن شراب و مانند آن، حالتی که در اثر خوردن شراب یا عرق به انسان دست می دهد، مستی.
۲. (اسم ) شراب خرما یا هر مسکر دیگر.
۳. [مقابلِ صحو] (تصوف ) عدم آگاهی به خویشتن، ازخودبی خودی.
۱. ساختن سد در جلوی نهر.
۲. بستن در.

معنی کلمه سکر در فرهنگ فارسی

مست شدن ازنوشیدن شراب، حالتی که درمستی دست دهد
۱ - ( اسم ) مستی ( شراب و غیره ) مقابل هوشیاری . ۲ - ( اسم ) حالتی که بر اثر نوشیدن باده و غیره در شخص ایجاد شود . ۳ - آنچه که مست گراند .
مستی یا مست شدن یا شراب و شراب و آنچه مست گرداند .

معنی کلمه سکر در دانشنامه عمومی

سکر ( به اردو: سکھر ) شهری در ایالت استان سند کشور پاکستان است که در سرشماری سال ۲۰۰۶ میلادی، ۴۳۰٫۰۲۵ نفر جمعیت داشته است.
معنی کلمه سکر در فرهنگ معین
معنی کلمه سکر در فرهنگ عمید
معنی کلمه سکر در فرهنگ فارسی

معنی کلمه سکر در دانشنامه آزاد فارسی

سَکَر
رجوع شود به:سوکور

معنی کلمه سکر در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سُکَارَیٰ: مستان (سکربه زوال عقل بخاطر استعمال چیزی است که عقل را زایل میکند ،می گویند و سکر به آن ماده مست کننده می گویند)
تکرار در قرآن: ۷(بار)
(بر وزن قُفْل) مستی. (و بر وزن فَرَسْ) شراب و چیز مست کننده (راغب) و چون غفلت و بی خبری نوعی از مستی لذا به آن سکرت گفته شده و به جان تو که آنها در غفلت خود سرگردان بودند و شاید مراد از آن گمراهی است که آن هم شعبه‏ای مستی است. سَکْرَةُ المَوْت: مستی مرگ همان شدن مرگ است که بر عقل غالب می‏شود و هوش از سر می‏رود . شدّت مرگ آمد و آن همان است که فرار می‏کردی بعضی «بالحق» را موت دانسته و گفته‏اند: شدت مرگ، مرگ را آورد. * . ممکن است «سُکِّرَت» در آیه بسته شدن باشد می‏گویند چشمهای ما بسته شده. در اقرب گوید «سُکِّرَن اَبْهارُنا» یعنی چشمهای ما بسته و متحیّر شده که نوعی مستی و بی شعوری است خلاصه آنکه چشم خود را تخطئه می‏کنند و بلکه گویند که محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم ما را سحر نموده است. * . «سکر» چنانکه از راغب نقل شد و طبرسی و جوهری و اقرب و قاموس گفته به معنی خمر است یعنی از میوه‏های درختان خرما و مو، شراب و روزی خوب بدست می‏آورید «رزق حسن» قرینه مبغوض بودن خمر در آیه است. سکران: مست. جمع آن سکاری است .

معنی کلمه سکر در ویکی واژه

مستی.

جملاتی از کاربرد کلمه سکر

نهایة فعل الخمر سکر معاقر فما زاد فوق السکر فهو مضیع
املا قدحا وهات یا خیر غلام کی یسکرنا ثم علی‌الدهر سلام
تا نزاری کی بود فارغ ز جمع مسکرات از پی هر مسکراتش مسکراتی دیگرست
مقبل‌ترین عالمی و طالع تو را هشت آسمان معسکر و هفت اختران سپاه
آستغاشن (به ارمنی: Աստղաշեն) یک منطقهٔ مسکونی در جمهوری آرتساخ است که در استان آسکران واقع شده‌است. آستغاشن ۵۲۰ نفر جمعیت دارد.
پس تقی آنگه نقی آنگه امام عسکری بعد از آن مهدی کزو گیرد جهان نور و صفا
غروس (به عربی: الغروس) یک شهرداری در الجزایر است که در استان بسکره واقع شده‌است. غروس ۱۲٬۸۴۶ نفر جمعیت دارد.
چونکه نام شه شنید او محو شد رفت در سکر و دگر با صحو شد
استان معسکر ۵٬۹۴۱ کیلومترمربع مساحت و ۷۸۰٬۹۵۹ نفر جمعیت دارد.
یارب بحق عسکری آنشهسوار دین لشکر کش تبار شهیدان کربلا
بوالحسن دان عسکری را در جهان بوالحکم دان مهر او در جان جان
یارب بحق شکّر شیرین عسکری که بود طوطی شکرستان اِتّقا
در ناف عالمی دل ما جای مهر توست جای ملک میان معسکر نکوتر است
رهبری گراش هل اسکریم دوباره پیدا شدند و به هورد پیوستند.
«ابرقهرمانان» تک‌آهنگی از د اسکریپت است که در سال ۲۰۱۴ میلادی منتشر شد.