شافع

معنی کلمه شافع در لغت نامه دهخدا

شافع. [ ف ِ ] ( ع ص ) خواهش کننده. ( مهذب الاسماء ). خواهشگر. ( منتهی الارب ). درخواست کننده.( ناظم الاطباء ). || درخواه جرم کسی کننده.( آنندراج ). شفاعت کننده. ( شمس اللغات ). شفیع. ( تاج العروس ). ذارع. ( یادداشت مؤلف ) ( اقرب الموارد ذیل ذرع ). ج ، شافعون. ( مهذب الاسماء ). رجوع به شفاعت شود.
- شافع یوم الجزا ؛ شافع روز جزا، حضرت رسول اکرم صلوات اﷲ علیه. ( ناظم الاطباء ).
|| جفت کننده. ( منتهی الارب ). الشَفع خلاف الوتر و هوالزوج. ( تاج العروس ): قد شفعه شفعاً...؛ ای کان وتراً فصیره زوجاً. ( تاج العروس ). || ( اِ ) تَکِه تیس آنکه از میش بمنزله تیس است از بز. ( منتهی الارب ). قیل هو من الضان کالتیس من المعزی. ( اقرب الموارد ). قچقار که ماده را پیوسته به دو بچه باردار گرداند. || ( ص ) ناقة شافع؛ شترماده با بچه که در شکم آن بچه دیگر باشد. و کذا شاة شافع. ( منتهی الارب ): ناقة او شاة شافع؛ ای فی بطنها ولد و لها ولد آخر یتبعها. لان ولدها شفعها و هی شفعته. ( الصحاح ).
شافع. [ ف ِ ] ( اِخ ) ابن سائب بن عبیدبن عبدیزیدبن هاشم بن عبدالمطلب بن عبدمناف قرشی مطلبی. جد امام شافعی. پدرش سائب به پیغمبر شباهت داشت. وی در یوم بدر اسلام آورد و آن زمان شافع خرد بود. ( از تاج العروس ) ( منتهی الارب ). و رجوع به تاریخ گزیده ص 757 شود.
- بنوشافع ؛ گروهی از اولاد عبدالمطلب بن عبدمناف که امام شافعی از آن گروه است. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تاج العروس شود.
شافع. [ ف ِ ] ( اِخ ) ابن صالح بن حاتم الجیلی ، مکنی به ابومحمد. وی از ابوعلی بن المذهب حدیث شنید و فقه نزد قاضی ابویعلی خواند. پاکدامن و تنگدست و نیکوکار بود و بسال 80 هَ. ق. درگذشت. ( مناقب الامام احمدبن حنبل ص 524 ).
شافع. [ ف ِ ] ( اِخ ) ابن ظرب بن عمروبن نوفل از بنی نوفل. وی از کاتبان مصاحف برای عمربن الخطاب بود. ( العقد الفرید ج 3 ص 264 ).
شافع. [ ف ِ ] ( اِخ )ابن عبدالرشید جیلی مکنی به ابوعبداﷲ. سبکی در «طبقات الشافعیه » وی را از شاگردان غزالی معرفی کرده است.وفات او در بیستم محرم سال 541 هَ. ق. اتفاق افتاد. ( از غزالی نامه ص 254 ). رجوع به شافع الطبیب شود.
شافع. [ ف ِ ] ( اِخ ) ابن علی بن عباس الکنانی السقلانی المصری کاتب. وی نویسنده و مورخ است و زمانی بمصر بکار منشیگری اشتغال داشت. بسال 680 هَ. ق. تیری به شقیقه اش اصابت کرد و کور شد. او را نظم و نثر فراوان است. از گردآورندگان کتاب بود. از تصنیفات اوست : دیوان شعر. «شنف الاَّذان فی مماثلة تراجم قلائد العقبان » و «سیرة الملک الناصرمحمدبن قلاوون » و «سیرة المنصور قلاوون » و «سیرة الاشرف خلیل » و «سیرة الناصر» و «اخبار عکا و صور» و «مناظرة ابن زیدون فی رسالته » و بسیاری آثار دیگر. وی بسال 649 هَ. ق. تولد یافت و بسال 730 هَ. ق. درگذشت.( از اعلام زرکلی بنقل از نکت الهمیان ، فوات الوفیات ،الدررالکامنه ، السلوک ، النجوم الزاهرة ). او راست : «فصل الخطاب فیما للحجبة من الاَّداب ». ( کشف الظنون ).

معنی کلمه شافع در فرهنگ معین

(فِ ) [ ع . ] (اِفا. ) شفاعت کننده .

معنی کلمه شافع در فرهنگ عمید

شفاعت کننده، خواهشگر.

معنی کلمه شافع در فرهنگ فارسی

شفاعت کننده، خواهشگر
( اسم ) شفاعت کننده خواهشگر جمع : شافعین .
ابن عمر بن اسماعیل الجیلی الحنبلی ملقب به رکن الدین . وی فقیه و آشنا به علم طب بود .

جملاتی از کاربرد کلمه شافع

اکثر جمعیت این استان سنی مذهب شافعی هستند. این استان هم‌مرز با کشور عمان نیز می‌باشد.
اکثریت آذربایجانی‌های روسیه را شیعیان تشکیل می‌دهند ولی اقلیت‌های حنفی، شافعی، تصوف و نقشبندیه نیز در بین‌شان یافت می‌شود.
سر و جان جوانان را فدای مکتب دین کرد شفاعت را گرفت و، شافع فردای محشر شد
را شافعی کهین می‌خواندند از بزرگی وی و فقیه عراق بود، در بغداد جنید دیده و صحبت کرده و قاضی بود نام وی احمد بن عمر بن سریج الفقیه، در سنه ست و ثلثمائه برفته از دنیا، با بوعبداللّه صوفی کبیر.
شیریزدان امیر اژدر در شافع حشر خواجه قنبر
وانکه با طاعت و پرهیز رود بر در او شافعش بود و بود گرچه جهولست و ظلوم
سوم آن که زکوه هر جنسی از آن جنس دهد، اگر زر بدل سیم دهد و گندم بدل جو یا مالی دیگر به مقدار قیمت، به مذهب شافعی روا نباشد.
شبوه (به عربی: محافظة شبوة ) نام استانی در کشور یمن در شبه جزیره عربستان و در محدوده یمن جنوبی است. اکثر جمعیت این استان سنی مذهب شافعی هستند.
با نامه ی عصیان چکند روز قیامت آن را که نباشد قلم عفو تو شافع
ابومحمد عبدالله بن محمد بن منازل نیشابوری معروف به ابن منازل محدث شافعی مذهب و صوفی معروف مسلمان در سده چهارم هجری[نیازمند منبع] بوده است.
کآن گل بدین سرشک پذیرد جمال و زیب چون باغ علم شافعی از طاهر علک
بجز لطف جان پرورت در حوادث ندارد ز قهرت فلک هیچ شافع
گویند چون شافعی را رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ اجل نزدیک آمد گفت فلان مرد را گوئید تا مرا بشوید و آن مرد غائب بود چون مرد باز آمد او را از آن خبر دادند آن مرد جریدۀ او بخواست و هفتاد هزار درم اوام شافعی بود رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ بگزارد گفت این شستن من است او را.
جوهر عشق الهی ریشهٔ علم ازل شیرهٔ شور محبت شافع یوم‌الحساب
اکثر جمعیت این استان سنی شافعی هستند.