معنی کلمه زم در لغت نامه دهخدا
عاشق رنجور بودی بی درم
آن شخوده رخ شخاییده ز زم.بنت الکعب ( از فرهنگ جهانگیری ).گذرهای جیحون پر از باد زم .فردوسی ( از آنندراج و انجمن آرا ).رجوع به زمستان و زمهریر شود. || باد سخت و تند را نیز گفته اند. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء )... «زم » در زبانهای ایران باستان مشتقات بسیار دارد و در شاهنامه جداگانه ، بدون «ستان » بمعنی باد سخت زمستانی بکار رفته است. ( فرهنگ ایران باستان ص 90 ). باد سرد. ( فرهنگ فارسی معین ). || بمعنی آهسته هم هست و زمزم یعنی آهسته آهسته.( برهان ). آهستگی و نرمی. ( ناظم الاطباء ). || طفلی که در هنگام حرف زدن آب از دهنش برون آید. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || شخصی که بوقت خندیدن و حرف زدن گوشت لب او بیرون آید و گوشت های دهان او تمام پیدا و نمایان شود. ( برهان ). کسی که در هنگام تکلم گوشت دهان او تمام پیدا و نمایان بود. ( از ناظم الاطباء ). || گوشت درون و بیرون دهان باشد. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 343 ) :
آرزومند آن شده تو بگور
که رسد نانت پاره ای بر زم.رودکی ( از لغت فرس ایضاً ).مادرشان سر سپید و جمله شده پیر
ویشان پستان او گرفته به زم چیر .منوچهری.رجوع به رم شود. || فتیله را گویند مطلقاً خواه فتیله چراغ و خواه فتیله داغ باشد و خواه فتیله تفنگ و زخم. ( برهان ). فتیله. || زخم. جراحت. || مشعل. || کبریتی که جهت گیرایی آتش استعمال می کنند. گونه و فک. || خیمه. || شیاف. ( ناظم الاطباء ).
زم. [ زَم م ] ( ع مص ) بستن. || برداشتن و بلند کردن شتر سر خود را از درد بینی. || بلند کردن مرد سر خود را. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بلند برداشتن سر. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ). || تکبر کردن و گردنکشی نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تکبر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ). || پر کردن مشک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مهار در بینی شتر کردن. ( زوزنی ) ( از تاج المصادر بیهقی ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ). || زمام ساختن نعل را. || پیش شدن در رفتن و سخن گفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). فراپیش شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || سر برداشته بردن گرگ بزغاله را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مرمت کردن دیوار. || تنگ کردن لباس. || جمع کردن لبان. || تحمل کردن. تاب آوردن. ( از دزی ج 1 ص 600 ). رجوع به همین کتاب شود. || ( اِمص ) سکوت. الحدیث : لیس فی امتی رهبانیة و لاسباحة و لا زم. ( ناظم الاطباء ).