معنی کلمه شبر در لغت نامه دهخدا
شبر. [ ش َ ] ( ع اِ ) حق نکاح از قبیل مهر. ( شرح قاموس ). حق نکاح و دست پیمان. ( منتهی الارب ). حق نکاح. ( لسان العرب ). مهر. ( از اقرب الموارد ). یقال : تزوجها ولم یعط شبرها؛ او را تزویج نمود و نداد مهر او را. ( از اقرب الموارد ). و منه دعاء النبی ( ص ) : لعلی و فاطمة جمع اﷲ شملکما و بارک فی شبرکما. ( منتهی الارب ). || مزد گشن. ( منتهی الارب ). اجرت جستن شتر نر بر ماده. و منه : نهی عن شبر الجمل. ( ازذیل اقرب الموارد ). || آب گشن. ( منتهی الارب ). || زندگانی. ( منتهی الارب ). عمر. ( از اقرب الموارد ). عمر . یقال : قصر اﷲ شبرک ؛ خدا عمر تو را کوتاه کند. ( از تاج العروس ). || قد یقال : ما اطول شبره ؛ چه بلنداست قامت او. ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ).
شبر. [ ش َ ب َ ] ( اِ ) شعله آتش را گویند. ( برهان ).
شبر. [ ش ِ ] ( اِخ ) نام شمربن ذی الجوشن است لعنةاﷲ علیه. ( برهان ). مصحف شمر است.
شبر. [ ش َ ب َ ] ( ع مص ) تکبر کردن. ( از اقرب الموارد ). شبر شبراً؛ فیرید و تکبر کرد. ( منتهی الارب ).
شبر. [ ش َ ب َ ] ( ع اِ ) به سکون «با» مصدر است و با حرکت «باء» اسم است و بعضی برآنند که شَبر و شَبَر به یک معنی اند چون : قَدر و قَدَر. ( از تاج العروس ). بخشش و خیر. ( شرح قاموس ). عطیه. خیر و نیکویی. ( منتهی الارب ). عطیه و خیر. ( از اقرب الموارد ). || اجسام و قوای انسانی. ( شرح قاموس ) ( تاج العروس ). اجسام و قوا. ( منتهی الارب ). اجسام و بعضی قوا را گفته اند. ( از اقرب الموارد ). || چیزی است از عطیه و خیر و حسنة و صدقه که نصاری یکدیگر را میفرستند مانند قربانی یا قربانی بعینه. ( شرح قاموس ). آنچه بدان تقرب خدا جویند. ( از تاج العروس ). آنچه ترسایان یکی مر دیگری را فرستد و فراگیرد مانند قربان یا همان قربان است. ( منتهی الارب ). عطیه ای که نصاری یکدیگر را دهند و بدان تقرب می جویند. ( از اقرب الموارد ). || ( اِخ ) انجیل. ( شرح قاموس ) ( منتهی الارب ).