معنی کلمه همت در لغت نامه دهخدا
همت او بر فلک ز فلخ بنا کرد
بر سر ایوان فکند بن پی ایوان.خسروانی.منوچهر کردی بدین پیش دست
نکردی بدین همت خویش پست.فردوسی.که باران وی در بهاران بود
نه چون همت شهریاران بود.فردوسی.همت های فلکی بینمش
سیرتهای ملکی بینمش.منوچهری.همه به کردن خیر است مر ورا همت
همه به دادن مال است مر ورا وسواس.منوچهری.در سرش همت ملک نیست. ( تاریخ بیهقی ). از بزرگی همت و سماحت اخلاق وی سزد. ( تاریخ بیهقی ).
تو را که همت دانستن خدای بود
مشو مخالف قول محمد مختار.ناصرخسرو.شاید که همتم نبود صحبت جهان
چون نیست جز که مالش من هیچ همتش.ناصرخسرو.وگرنه مزد طاعت نیست همت
به مزدش هر کسی باید رسیدن.ناصرخسرو.مرد همت نه مرد تهمت باش
چون پیمبر نه ای ، ز امت باش.سنائی.همت او را ورای جزء و کل است
که همه آبها به زیر پل است.سنائی.همت برفراغ شیر مقصور گردانیدم. ( کلیله و دمنه ). هرکه همت او از دنیا قاصر باشد حسرت او به وقت مفارقت اندک بود. ( کلیله و دمنه ). همت بر اکتساب ثواب آخرت مقصور گردان. ( کلیله و دمنه ).
هر کجا گشت همتی مبذول
بی گمان لعنتی شود پیدا.ادیب صابر.خاقانیا ز جیب تجرد برآر سر
وز روزگار دامن همت فروفشان.خاقانی.من همه همت بر اسباب سفر دارم مرا
در حضر ساز مهیا برنتابد بیش از این.خاقانی.دامن جمع آورید و همت برگمارید. ( ترجمه تاریخ یمینی ). همه اثر برکت همت و نتیجه هیبت سلطان بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
ساخت از او همت قارون کلاه
از سر آن رخنه فروشُد به چاه.نظامی.اوج بلند است در او می پرم
باشد کز همت خود برخورم.نظامی.هرکه را یک ذره همت داد دست
کرد اوخورشید را زآن ذره پست.عطار.قدر همت باشد آن جهد دعا
لیس للانسان الا ما سعی.مولوی.چو همت است چه حاجت به گرز مغفرکوب
چو دولت است چه حاجت به تیر جوشن خای ؟