شریف

شریف

معنی کلمه شریف در لغت نامه دهخدا

شریف. [ ش َ ] ( ع ص ) مرد بزرگ قدر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد دارای شرف و دارای بزرگی در دین و دنیا و مرد بزرگ قدر. ج ، شُرَفاء، اَشراف ، شَرَف. ( ناظم الاطباء ). بزرگوار. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( مقدمه لغت میرسیدشریف جرجانی ). وجیه. ( زمخشری ). صاحب شرف. ج ، شرفاء. اشراف ، شَرَف. یا شرف مفرد است به معنی شریف. مؤنث ، شریفة، ج ، شرائف ، شریفات. ( از اقرب الموارد ). مرد بزرگوار و بزرگ قدر و اصیل و پاک نژاد و دارای شرافت و علو قدر و مرتبه. ( ناظم الاطباء ). نعت از شرف. بزرگ. بزرگوار. ماجد. صاحب علوحسب. رفیع. نبیل. بزرگ قدر. گرانقدر. عالیقدر. والامقام. مقابل خسیس. مقابل وضیع. ( یادداشت مؤلف ). مرد بزرگ قدر و نجیب و اصیل. ( غیاث اللغات ). ذؤابه. عَرض.عُرض. عُراعَر. علی. مجید. وَعل. وَعِل. ( منتهی الارب ) : روی به زنی کرد از شریف ترین زنان و گفت : گاه آن نیامد که این سوار را از اسب فرودآورند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 189 ). گردانید او را به پاکی فاضلتر قریش از روی حسب و کریمتر قریش از روی اصالت نسب و شریفتر قریش از روی اصل. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308 ). شریف آن کس تواند بود که خسروان روزگار وی را مشرف گردانند. ( کلیله و دمنه ). بشناختم که آدمی شریفتر خلایق و عزیزتر موجودات است. ( کلیله و دمنه ). تن و جان من... فدای ذات شریف ملک باد. ( کلیله و دمنه ).
مقام دولت و اقبال را مقیم تویی
زهی رفیعمقام و خهی شریف مقیم.سوزنی.شریف اگر متضعف شود خیال مبند
که پایگاه بلندش ضعیف خواهد شد.سعدی ( گلستان ).- شریف الوجود ؛ عزیزالوجود و کسی که دارای شرافت و بزرگی باشد. ( از ناظم الاطباء ).
- شریف زاده ؛ آنکه اصل و نسب شریف دارد. دارای اصالت و نجابت خانوادگی :
شریف زاده چو مفلس شود در او پیوند
که شاخ گل چو تهی گشت بارور گردد
لئیم زاده چو منعم شود از او بگریز
که مستراح چو پر گشت گنده تر گردد.ابن یمین.- شریف کش ؛ قاتل افراد شریف و نجیب و بزرگوارتر. نابودکننده مرد بزرگوار :
ای چرخ شریف کش که دونی
جان را دیت از دهات جویم.خاقانی.- شریف و وضیع یا وضیع و شریف ؛ مردم بزرگ قدر و مردم فرومایه و حقیر.( از ناظم الاطباء ). خرد و بزرگ. ( یادداشت مؤلف ) :
در سرای گشاده ست بر وضیع و شریف

معنی کلمه شریف در فرهنگ معین

(شَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - بزرگوار، بلند قدر. ۲ - پاک نژاد، گهری .

معنی کلمه شریف در فرهنگ عمید

صاحب شرف، دارای شرف، شرافتمند، بزرگوار، بلندقدر.

معنی کلمه شریف در فرهنگ فارسی

( میرسید ) علی بن محمد جرجانی دانشمند ایرانی ( و. گرگان ۷۴٠ ه.ق ./ ۱۳۳۹ م.- ف. شیراز ۸۱۶ ه.ق ./ ۱۴۱۳ م . ) . وی در حکمت و عرفان و علوم ادبی دست داشت .سعید الدین تفتازانی او را در سال ۷۷۹ ه.ق./۱۳۷۷ م در قصر زرد بشاه شجاع مظفری معرفی کرد و شاه او را با خود بشیراز برد و ویرا مامور تدریس در مدرسه دارالشفائ کرد . پس از فتح شیراز بدست تیمور این پادشاه او را بسمرقند برد. وی پس از مرگ تیمور بار دیگر بشیراز آمد و در همان شهر بسن ۷۶ سالگی در گذشت . مقبره او اکنون در محله سروزک زیارتگاه است . وی با سعد الدین تفتازانی مناقشات علمی داشت . از آثار اوست رساله [ الکبری فی المنطق ] رساله ای در مرابت وجود حاشیه بر شرح مطالع شرح مواقف عضد الدین ایجی .
صاحب شرف، بزرگواری، بلندقدر، شرافتمند، اشراف
( صفت ) ۱ - صاحب شرف و افتخار شرافتمند . ۲ - بزرگوار بلند قدر . ۳ - پاک نژاد گهری جمع : شرفا(ئ ) اشرف .

معنی کلمه شریف در فرهنگ اسم ها

اسم: شریف (پسر) (عربی) (تلفظ: šarif) (فارسی: شريف) (انگلیسی: sharif)
معنی: دارای شرف، ارجمند، بزرگوار، دارای ارزش و اعتبار، ارزشمند، خوب، عالی، ( در قدیم ) از نسل امامان شیعه، سید، نام کوهی در عربستان

معنی کلمه شریف در دانشنامه عمومی

شریف (بالاکن). شریف ( به لاتین: Şərif ) یک منطقه مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان بالاکن واقع شده است. شریف ۳۲۳۱ نفر جمعیت دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه شریف

شریف به فرزندان محمد که از نسل حسن ابن علی باشند، گفته می‌شود.[نیازمند منبع]
عمری چنین شریف و هوایی چنین لطیف بیدار شو نه وقت شکر خواب غفلت است
از هیأت شریفه نسوان ری که باد بر هیأت آفرین و بر این هیأت آفرین
این روستا در دهستان شریف‌آباد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۰، جمعیت آن ۲۱۸۱ نفر (۷۰۶ خانوار) بوده‌است.
بشنوی غمهای رنجوران دل فاقهٔ جان شریف از آب و گل
شریف مجلس تو دید و خوب طلعت تو شریف گشت بنزد جهانیان و مکین
گر دورم از جناب شریف تو عذرها بپذیر چونکه نیست در آن اختیار ما
هیچ در قونیه نماند کسی از زن و مرد و از شریف و خسی
خجسته رسم و مبارک پئی که از تشریف بر آستانه او آشیانه کرده همای
* با عبادی، عماد رام، ناهید، شریف، یاحقی، معروفی و ملک