معنی کلمات "لغت نامه دهخدا" - صفحه 102
- رسنده
- عارف قزوینی
- داستان نویسی
- زارم
- رخشندگی
- صاحب جاه
- رحیق
- زازی
- زایگان
- زباده
- زبان بابلی
- زبان بر زبان
- زبان بریدن
- زبان بند خرد
- زبان بندی
- زبان به زبان
- زبان بی زبان
- زبان بی سر
- زبان تیز
- زبان حالت
- زبان زدن
- زبان زده
- زبان سرخ
- زبان سنگین
- زبان سوخته
- زبان سیاه
- زبان شکسته
- زبان عیلامی
- زبان فهم
- زبان قفل
- زبان مرغان
- زبان مرغی
- زبان نگاه
- زبان هرزه
- زبان پارسی نو
- زبان کوچک
- ذوات الصوف
- ذوالبیانین
- باقلا
- آلت
- انداز
- آگن
- آمرزش
- اصیل
- آورنده
- باخت
- آتشگاه
- آذین
- اندا
- اعيان
- اغراق
- آماد
- بار گرفتن
- بغیاز
- بیسار
- حفد
- حق الناس
- خرمندی
- خواهش کردن
- درد دل کردن
- دیگپایه
- اباحت
- اجتلاب
- دست برنجن
- دیوباد
- آزادمردی
- آشی
- مختصم
- مختفی
- مختل
- مختلس
- مختلط
- مختوم
- مختون
- مخبر
- مخبون
- مخت
- مختار
- مختاری
- مختبر
- مختتم
- مختص
- مختصر
- مخارج
- مخاطی
- مخافت
- مخالطت
- مخالف
- مخالفت
- مخاوف
- مخایل
- مخدر
- مخدرات
- مخده
- مخدوش
- مخرب
- مخرق
- مخرقه
- مخرم
- مخروب
- مخلب
- مخلخل
- مخلد
- مخلص
- مخلط
- مخلع
- مخلوط
- مخلوع
- مخلوق
- مخصوص
- مخصوصا
- مخصوصاً
- مخضرم
- مخطط
- مخفی
- مخفیانه
- مخل
- مخلاف
- مخروبه
- مخروط
- مخروطات
- مخروطی
- مخزن
- مخزوم
- مخزون
- مخصب
- مخصص
- مدادی
- مداح
- مخیم
- مخیل
- مخیط
- مخیز
- مخیر
- مخچه
- مخوف
- مخور
- مخنث
- مخمور
- مخملی
- مخمس
- مخلوقات
- مداری
- مداس
- مدافع
- مدال
- مدام
- مداهنه
- مداوا
- مداد
- مدارا کردن
- مدارا
- مدارات
- مدارج
- مدارس
- مدارک
- مدار
- مدان
- مداولت
- مداومت
- مدایح
- مداین
- مدبری
- مدرکه
- مدرکی
- مدری
- مدعا
- مدعی
- مدغم
- مدفع
- مدفن
- مدفون
- مدقق
- مدر
- مدرار
- مدرب
- مدرنیست
- مدروس
- مدرک
- مدرکات
- مدت
- مدتی
- مدثر
- مدحت
- مدحور
- مدخر
- مدخل
- مدخول
- مدد
- مددکار
- مدمر
- مدن
- مدنگ
- مدنی
- مده
- مدهش
- مدهن
- مدهوش
- مدور
- مدلی