مختفی

معنی کلمه مختفی در لغت نامه دهخدا

مختفی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نهان و پوشیده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). نهان و پوشیده و پنهان شده. ( ناظم الاطباء ) :
نور حس با این غلیظی مختفی است
چون خفی نبود ضیائی کان صفی است.مولوی.بند تقدیر و قضای مختفی
هان نبیند آن بجز جان صفی.مولوی.|| بیرون آورنده و آشکاراکننده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || نباش یعنی کفن آهنج. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) نباش و کفن آهنج. ( ناظم الاطباء ). کفن دزد.( مهذب الاسماء ). || پنهان کننده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اختفاء شود.

معنی کلمه مختفی در فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] (اِفا. ) پنهان شده ، پنهان شونده .

معنی کلمه مختفی در فرهنگ عمید

پنهان، نهان، پوشیده.

معنی کلمه مختفی در فرهنگ فارسی

پنهان شونده ، پنهان، نهان و پوشیده
۱ - ( اسم ) پنهان شونده . ۲ - ( صفت ) پوشیده پنهان : نک پیاپی کاروانها مقتفی زین شکاف در که هست آن مختفی . ( مثنوی ) یا قضای مختفی . قضاوقدر الهی که پوشیده و نهانست : بند تقدیر وقضای مختقی که ببیند آن بجز جان صفی . ( مثنوی ) یا های مختفی . های غیر ملفوظ که های بیان حرکت ماقبل است ( مثلا در : خانه لانه ) .

جملاتی از کاربرد کلمه مختفی

این خود وصف رجال و نعت اهل مقام و قصه دستار بندان است و فسانه خردمندان که گفته شد، قسم دوم سخن ناگفتنی ونهفتنی است و در آنحدیث ناسفتنی که حکایت مختفیان تتق جمال و وصف کمال ایشان جز بر اجمال نشاید و نعت موی و صفت روی این محجوبان عصمت در زمره نامحرمان خلوت نشاید خواند.
در دنو حق علوی مختفی است در علوّ حق دنوی هم خفی است
مشرک باطن چو در شرک خفی ست حبس و قید او به باطن مختفی ست
اسرار کنز مختفی گر ز تو جستجو کنند رخصت ناطقه مده نطق و نوا که همچنین
بند تقدیر و قضای مختفی کی نبیند آن به جز جان صفی
گنج‌ها در علم بودش مختفی خوش به عین آورد آن گنج خفی
ظاهر از ناصیه اش حشمت شاهی نگریست مختفی در رخش آثار آلهی نگریست
یمشی علی الاین والحیات مختفیا نفسی فداوک من سار علی ساق
دیده وصال بس صفی فاش و عیان نه مختفی تا بصباح از شبش تا بتموز از دیش