معنی کلمه مدنگ در لغت نامه دهخدا
در بفلنج کرده بودم استوار
وز کلیدانه فروهشته مدنگ.علی قرط ( یادداشت مؤلف ).همه آویخته از دامن دعوی دروغ
چون کفه از کس گاو و چو کلیدان ز مدنگ.قریع( یادداشت مؤلف ).خود تو شدی خزانه ارزاق اهل علم
کردی در خزانه ارزاق بی مدنگ.سوزنی.ایمان کلید جنت و در بی مدنگ نی
دندانه نیاز گشاینده مدنگ.سوزنی.از خاک بارگاه تو چون سرمه یافته ست
در بند هر دری نبود چون مدنگ چشم.سیف اسفرنگ.کون خری دم خری گیر و رو
زآنکه کلیدان نبود بی مدنگ.