زبان نگاه
معنی کلمه زبان نگاه در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه زبان نگاه
حبیب عجمی کنیزکی داشت، سی سال بود که روی او تمام بندیده بود. روزی کنیزک را گفت: ای مستوره کنیزک ما را آواز ده! گفت: نه من کنیزک توام؟! گفت: ما را درین سی سال زهره آن نبودست که بدون او بچیزی نگاه کنیم! و همچنین سمع نگاه دار، تا صوتی که ملائم دین نباشد نشنود و اگر صوتی بیگانه بسمع درآید و قصد دل کند، توحید که دربان دلست آن را در دل نگذارد و سمع بآب استغفار بشوید. همچنین زبان نگاه دارد تا هر چه را در راه حقّ نباید، از آن نگوید. و دست نگاه دارد، تا جز بدامن حقیقت نزند. و قدم نگاه دارد، تا جز بر زمین فرمان نرود.
مرا زبان نگاه تو یار حرف شده کجا روم که سخنهای آشنا اینجاست
چون شمع برون داشت زبان ببریدند در کام زبان نگاه میباید داشت
بدان که غیبت آن بود که حدیث کسی کنی اندر غیبت وی که اگر بشنود وی را کراهیت آید اگرچه راست گفته باشی و اگر دروغ گفته باشی آن را زور و بهتان گویند و هرچه به نقصان کسی بازگردد و آن گویی غیبت است، اگرچه اندر نسبت و جامه و اندر ستور اندر سرای و اندر کردار وی گویی، اما آنچه در تن گویی، چنان که گویی دراز است و سیاه است و در نسب چنان که گویی که وی هندوبچه است و حمامی بچه است و جولاهه بچه است و در خلق گویی بدخوی و متکبر و دراز زبان و بددل و عاجز و امثال این و اندر فعل گویی دزد است و خائن و بی نماز و رکوع و سجود تمام نکند. و قرآن خطا خواند و جامه پاک ندارد و زکوه ندهد و حرام خورد و زبان نگاه ندارد و بسیار خورد و بسیار خسبد و نه به جای خویش نشیند و اندر جامه ای که وی دارد گویی آستین فراخ و دراز دامن است و شوخکن جامه است و اندر جمله رسول (ص) گفت، «هرچه گویند که کسی را کراهیت آید و چون بشنود، آن غیبت است اگرچه راست است».
بخلوتی که سخن می شود حجاب آنجا حدیث دل به زبان نگاه می گویم
گیرم که زبان نگاه دارم با این رخ همچو زر چه سازم
دوم آن که زبان نگاه دارد از بیهوده و هرچه از آن مستغنی باشد یا خاموش می بود یا به قرآن خواندن مشغول شود و مناظره و لجاج از جمله بیهوده های زیانکار بود اما غیبت و دروغ به مذهب بعضی از علما روزه عوام را نیز باطل کند.