دست برنجن

معنی کلمه دست برنجن در لغت نامه دهخدا

دست برنجن. [ دَ ب َ رَ ج َ ] ( اِ مرکب ) دستینه ای باشد از طلا و نقره و مانند آن که زنان بر دست کنند. ( برهان ) ( از آنندراج ).زیوری است مانند حلقه که زنان بر ساعد پوشند و به هندی کنگن گویند. ( غیاث ). به فتح باء است برای اینکه فتحه بدل «آ» می باشد و اصل دست آبرنجن بوده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). صاحب آنندراج در وجه تسمیه آن گوید:مرکب است از سه کلمه ، یکی دست دوم اورنج مبدل اورنگ به معنی زیب و زینت سوم نون رابطه یا نسبت ، و دست ورنجن مخفف و دست برجن به حذف نون مبدل آن ، و بر این قیاس پابرنجن و پارنجن و پاورنجن و پااورنجن ، پس معنی ترکیبی آن زیب دهنده و آراینده دست و پا بود. - انتهی. دست اورنجن. ( جهانگیری ). دست آورنجن. دست آبرنجن. دست ابرنجن. دست ورنجن. دست رنجن. دست برجن. دستورنج. دستورنجین. دستبند. دستیانه. دستانه. النگو. ایاره. جبارة. خُلد. سوار. شَوذق. غَن. یارج. یاره :
چنان چون دو سر از هم باز کرده
ز زر سرخ یکتا دست برنجن .منوچهری.خشل ؛ سرهای دست برنجن.داحة، دست برنجن تافته به ابریشم. ذبل ؛ استخوان پشت دابه دریائی است و از آن دست برنجن و شانه ها سازند. سوار قلد، سوار مقلود؛ دست برنجن تاب داده. قلب ؛ دست برنجن زنان. ( منتهی الارب ). مسکة؛ دست برنجن از عاج. معصم ؛ جای دست برنجن. ( دهار ).
- دست برنجن اهل سند ؛ ( ؟ ) : صفت ذرور مشکین اخضر، بگیرند سرطان بحری و دست برنجن اهل سند و کفک دریا و سرگین سوسمار. ( ذخیره خوارزمنشاهی ورق 287 روی 1 یازده سطر به آخر مانده ، از یادداشت مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه دست برنجن در فرهنگ معین

( ~. بَ رَ جَ ) (اِمر. ) دستبند، النگو.

معنی کلمه دست برنجن در فرهنگ عمید

= برنجن

معنی کلمه دست برنجن در فرهنگ فارسی

( اسم ) دستبند سوار .
دستینه ای باشد از طلا و نقره و مانند آن که زنان بر دست کنند .

معنی کلمه دست برنجن در ویکی واژه

دستبند، النگو.

جملاتی از کاربرد کلمه دست برنجن

دخترک گاه زدر دست برنجن خواهد گوش از آویزه یاقوت مزین خواهد
دست تبرکش زد این عجوز سیه کار کرد بدست از هلال دست برنجن