زبان بریدن. [ زَ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از عطا و بخشش است. منقول است که سائلی در ملازمت حضرت سرور کائنات سؤال کرد، فرمودند به یکی از اصحاب برو زبانش را ببر. خواست زبانش ببرد. در این اثناء امیر مردان علی بن ابیطالب ( ع ) رسیدند و از حقیقت حال استفسار فرمودند آن صحابه گفت که حکم است زبانش ببرند، فرمود به اوچیزی بدهند، چون حقیقت واقعه از سرور عالم تحقیق گردید آنچنان بود که مظهرالعجائب فرموده بودند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). عطا و بخشش کردن. ( فرهنگ رشیدی ). بخشش کردن و عطیه دادن. ( ناظم الاطباء ). || کنایه از خاموش کردن مدعی است بحجت و دلائل. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). ساکت کردن مدعی بحجت و دلیل. ( فرهنگ رشیدی ). خاموش کردن مدعی بدلیل. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به ارمغان آصفی ج 2 ص 3 و زبان بر شود. - زبان شمع بریدن ؛ کنایه از خاموش گردانیدن آن است و شعراء متقدم و متأخّر، زبان بمعنی سخن را کنایه از شعله شمع بسیار آرند : سخن بگوی که بیگانه پیش ماکس نیست بغیر شمع و همین ساعتش زبان ببرم.سعدی.
معنی کلمه زبان بریدن در فرهنگ فارسی
کنایه از عطا و بخشش است کنایه از خاموش کردن مدعیست بحجت و دلایل
جملاتی از کاربرد کلمه زبان بریدن
و یکی ازو وصیت خواست گفت: سنگی برگیر و دوپای خد بشکن و کاردی بردار و زبان خود ببر گفت: که طاقت این دارد گفت: آنکه زبان سر او در نطق آید و گوش همت او از خدای شنود باید که زبان ظاهر او گنگ بود و گوش صورت او کر بود این به زبان بریدن و پای شکستن دست دهد.
خواهیم تو را زبان بریدن وز کالبد تو جان کشیدن
آنرا که به جانان سر موئی پیوست جاوید زبان بریدن آمد حاصل