معنی کلمه بغیاز در لغت نامه دهخدا
چو عقب بخشدی گزیت ببخش
هم بده شعر بنده را بغیاز.ابوالعباس ( از لغت فرس اسدی ).بهر طریق که خواهی همیشه مال دهد
به بخشش و به صله خیر و صدقه و بغیاز.
شمس فخری ( از رشیدی ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ نظام ).
|| شیرینی یا بهای شیرینی باشد که در وقت جامه نو پوشیدن بخش کنند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || مژده و نوید. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). مژده. ( رشیدی ) ( جهانگیری ). بغیاذ. فغیاذ. بغیار. فغیار. فغیاز. ( سروری ). فغیاز. ( لغت فرس اسدی ). برمغاز. ( سروری ). و رجوع به بغیازی شود.