مدروس

معنی کلمه مدروس در لغت نامه دهخدا

مدروس. [ م َ ] ( ع ص ) کهنه شده. || جامه کهنه شده. ( منتهی الارب )( آنندراج ). ثوب خَلَق. ( اقرب الموارد ). دِرْس. دریس.( متن اللغة ) ( غیاث اللغات ). || بی رونق. ( غیاث اللغات ). نارایج. فراموش گشته. متروک : قریب سی سال بوده تا ایشان در دست دیلمان اسیر بودندو رسوم اسلام مدروس. ( تاریخ بیهقی ). || ناپدیدشده. ( غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ). نشان ناپدیدشده. مطموس. ( یادداشت مؤلف ). محوشده :
مباد نام تو از دفتر بقا مدروس
مباد عمر تو از علت فنا معتل.مسعودسعد.|| دیوانه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). مجنون. ( اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || طریق مدروس ؛ معبر. ( متن اللغة ). راهی که بر اثر کثرت عبور مردم هموار باشد. ( از اقرب الموارد ). راه کوفته و هموار و پاسپرده. || فراش مدروس ؛ ممهد موطد. بساط گسترده آماده. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || خوانده شده. ( غیاث اللغات ): درس الکتاب ؛ قرأه. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه مدروس در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) کهنه ، فرسوده شده .

معنی کلمه مدروس در فرهنگ عمید

۱. کهنه، فرسوده.
۲. بی رونق.

معنی کلمه مدروس در فرهنگ فارسی

کهنه وفرسوده
( اسم و صفت ) ۱- کهنه کهن . ۲- جام. کهنه . ۳- بی رونق فرسوده : و میگویند قریب سی سال بود تا ایشان در دست دیلمان اسیر بودند و رسوم اسلام مدروس ... ۴ - ناپدید شده : مباد نام تو از دفتر بقا مدروس مباد عمر تو از علت فنا معتل . ( مسعود سعد ) ۵ - دیوانه .

معنی کلمه مدروس در ویکی واژه

کهنه، فرسوده شده.

جملاتی از کاربرد کلمه مدروس

چو مرغی در قفس محبوس مانده درون پردهام مدروس مانده
ای جهان را بوده بنیاد از طریق مکرمت چون تو مستاصل شدی یکبارگی مدروس شد
با فتح نامه‌ها و ظفرنامه‌های تو مدروس شد حکایت و منسوخ شد سمر
دوا کن دل که دل محبوس ماندست درش اینجایگه مدروس ماندست
زمین و آسمان محسوس کردند جهان جاودان مدروس کردند
به جنب رای تو منسوخ چشمهٔ خورشید به پیش قدر تو مدروس گنبد خضرا
شود معلم عیش مبارزان مدروس شود طناب عمر محاربان مفقود
درین دَیرش چنین محبوس کردم درش دربستم و مدروس کردم
چنانش عقل اینجا کرد محبوس ندیدش هیچ آخر عین مدروس
دری مدروس شد نتوان گشادن که انگشتی برو نتوان نهادن