معنی کلمه مخالفت در لغت نامه دهخدا
در منازعت ِ تو شها که یارد زد
درِ مخالفت تو که کردیارد باز.سوزنی.دشمنان در مخالفت گرم اند
و آتش ما بدین نگردد سرد.سعدی.- مخالفت قیاس ؛ عبارت است از اینکه کلمه ای مخالف قواعد صرفیه باشد چنانکه در این اشعار فردوسی :
گریزان به بالا چرا برشدی
چو آواز شیر ژیان «بشندی ».
سیه مژه بر نرگسان دژم
فرو «خوابنید»و نزد هیچ دم...سنائی.ای جوان مرد نکته ای بشنو
از عطای خدا «نمید» مشو.خاقانی.گر به جان خرمی دواسبه درآی
ور بدل «خوشندی » خر اندر کش.رودکی.بودنی بود می بیار اکنون
رطل پر کن مگوی بیش «سخون ».ابوشکور.آب انگور و آب «نیلوفل »
مر مرا از عبیر و مشک بدل.
قیاس لغت فارسی «بشنیدی » و «خوابانید» و... و «نومید» و «خوشنود» و «سخن » و «نیلوفر» می باشد... ( از هنجار گفتار صص 5 - 6 ). و رجوع به مخالفة شود.
- مخالفت کردن ؛ موافقت نکردن. برخلاف گفتن و رد کلام کردن و رای خلاف دادن و رد کردن. ( ناظم الاطباء ) : به فرمان های او ( آلتونتاش ) کار کنید و به هیچ چیز مخالفت مکنید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 347 ). من پادشاهی چون محمود را مخالفت کردم. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 370 ). و مخالفت یکدیگر مکنید تا من بازآیم. ( سفرنامه ناصرخسرو ص 123 ).
گر زهر موافقت کند تریاق است
ور نوش مخالفت کند نیش من است.خیام.دگر به هر چه تو گوئی مخالفت نکنم
که بی تو عیش میسر نمی شود ما را.سعدی. || عصیان و طغیان و یاغی گری و سرکشی و نافرمانی. ( ناظم الاطباء ).