زبان زدن. [ زَ زَ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از حرف زدن و سخن گفتن باشد. ( فرهنگ رشیدی ). کنایه از سخن گفتن باشد. ( آنندراج ) : اگر خواهی سخن گویی سخن بشنو سخن بشنو زبان آنکس تواند زد که اول گوش گردد او.نخشبی ( از آنندراج ).
معنی کلمه زبان زدن در فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - با زبان چشیدن ( طعامی را ) ۲ - ( مصدر ) سخن گفتن حرف زدن . کنایه از حرف زدن و سخن گفتن باشد
جملاتی از کاربرد کلمه زبان زدن
زو هیگینز – فاحشهای در فاحشه خانهٔ بلا کوهن. زو بیپروا و در زخم زبان زدن استاد است.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند، مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ هر که از شما برگردد از دین خویش، فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ آری اللَّه قومی آرد، یُحِبُّهُمْ که خدای ایشان را دوست دارد، وَ یُحِبُّونَهُ و ایشان اللَّه را دوست دارند، أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ مؤمنان را نرم جانب و خوش باشند، أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ بر کافران سخت و بزور و نابخشاینده، یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بازمیکوشند از بهر خدا، وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ و نترسند از زبان زدن ملامت کنندگان، ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ آن فضل خداوند است، یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ آن را دهد که خود خواهد، وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (۵۴) و اللَّه فراخ توان است دانا.
هر شبم از خیال تو دل ندهد زبان زدن من به چنین عقوبتی تا به سحر کجا کشم؟