معنی کلمه عارف قزوینی در لغت نامه دهخدا
باز از افق هلال محرم شد آشکار
باز ابر گریه خیمه فکن شد به جویبار.
و در همین سنین بود که تحصیلات خود را رها کرد. در این اوان عاشق دختر یکی از ملاّکان قزوین گردید و چون والدین دختر با وصلت آنان مخالف بودند و او را تهدید به قتل کردند ناچار به رشت گریخت. و چون پس از مدتی به قزوین بازگشت در عقیده خانواده دختر تغییری ندید. لذا شبی بدون اراده و بر حسب تقاضای دوستان رهسپار تهران گردید و با اعیان و رجال و درباریان مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه آشنا شد. و پس از چندی چنانکه خود گوید بااکراه در سلک ملازمان وثوق الدوله درآمد، و از طریق او با علی اصغرخان اتابک اعظم آشنا شد و برای او آوازمیخواند و در نتیجه به دربار راه یافت و بارها بحضور شاه رسید و مورد توجه خاص قرار گرفت تا آنکه بر حسب امر شاه خواستند او را در سلک فراش خلوت دربار درآورند، ولی وی لباس خود را بر کلاه فراش خلوتی دربار ترجیح داد و زیر بار این سمت نرفت. عارف یکی از شعرای آزادیخواه ایران بوده و از روزی که انقلاب مشروطیت در این سرزمین روی داد تا مدت شانزده سال با ملت در تمام انقلابات همقدم و همگام بود و بواسطه خطابه ها و نطق های مهیج و بیان خواسته های ملت در لباس شعر، نارضایی خود و مردم را از اوضاع نمودار میکرد، و از تهییج احساسات ملت به مخالفت با دستگاه ظلم و بیدادگری حکام و زمامداران کشور که از نزدیک دیده بود کوتاهی نمیکرد مخصوصاً موقعی که مشروطیت ایران بدست محمدعلی میرزا تعطیل شد و عده ای از رجال نیز با وی همقدم شدند و بدستور بیگانگان کاخ آمال و آرزوی مردم را در هم ریختند طوفانی در روح وی پدیدار گردید چنانکه گوید: