زبان تیز

معنی کلمه زبان تیز در لغت نامه دهخدا

زبان تیز. [ زَ ] ( ص مرکب ) زبان گشاده در سخن. طلق اللسان. زبان آور. گویا. اَذلَق.( منتهی الارب ). بَلتَعی . ( منتهی الارب ) :
کندپایم در حضور اما زبان تیزم بمدح
تیزی شمشیر گویا برنتابد بیش از این.خاقانی.درختش ز طوبی دل آویزتر
گیاهش ز سوسن زبان تیزتر.نظامی. || نوک تیز :
غمزه زبان تیزتر از خارها
جعد گره گیرتر از کارها.نظامی.

معنی کلمه زبان تیز در فرهنگ فارسی

زبان گشاده در سخن نوک تیز

جملاتی از کاربرد کلمه زبان تیز

ارقم طاق فلک شمع جهان‌تاب را تیغ زبان تیز کرد، گرم شد اندر سخن
گمان مبر که دعاگو ز حد بی آبی بدین فسانه زبان تیز کرده‌ام چو حسام
رقم سازندهٔ این طرفه نامه چنین گفت از زبان تیز خامه
بر صورت تیغ است زبان در دهنت پاس سر خود دار و زبان تیز مباش
رمح تو به آزار عدو کرد زبان تیز زان در صدد تیزی بازار سنانی
بدان آبداری و آن نیکوی زبان تیز بگشاد برپهلوی
می‌زد از بهر تراش استره سان بر سر سنگ هرکه او کرد زبان تیز و ز کس مویی خواست
ذوالفقار مرا زبان تیز است گر زبان تو باشدی الکن
ای سخن پرور بلند آواز که زبان تیز کرده ای و دراز
یکی نامه فرمود پر خشم و جنگ زبان تیز و رخساره چون بادرنگ