باقلا
معنی کلمه باقلا در لغت نامه دهخدا

باقلا

معنی کلمه باقلا در لغت نامه دهخدا

باقلا. [ق ِ ] ( اِ ) باقلاء. باقلی ( در تداول عامه ). از بقولات معروف است. مأخوذ از تازی ، گیاهی از طایفه بقلیه که دانه های آن مانند لوبیادر غلاف میباشد و باسمر و کالوسک و کوسک و فول نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). در تقسیم بندی گیاهی جزء پروانه واران است پروانه واران به چهار دسته تقسیم میشوند که یک دسته از آنها پیچی ها هستند، برگهای این دسته همه مرکب و در انتهای آنها یکی از برگچه ها متبدل به پیچی شد، که میتواند بدور نباتات دیگر بپیچد، انواع مهم این دسته نخود و عدس و ماش و خلر و باقلاست که دانه های آنها «بن شن » نامیده میشود. ( از گیاه شناسی گل گلاب ص 219 ). خوردن آن مولد ریاح و خوابهای پریشان و مورث ثقل دماغ و حزن و فساد ذهن و اخلاط غلیظ است و نافعسرفه و مسمن بدن و چون اصلاح آن کنند حافظ صحت باشد و تازه آن با زنجبیل نهایت مقوی باه. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ) ( آنندراج ). و صاحب مخزن الادویه آرد: به لغت قبطی و مصری فول و به عراق جرجر معرب گرگر و سریانی و کوفی کرانیس و قوابادس و به لغت سجزی کالوسک وبه بستی کوسک نامند. از حبوب معروف است و در غلاف طولانی میباشد و سر غلاف آن اندک کج و باریک و در هر غلافی دو یا سه یا چهار و تا هفت دانه نیز میباشد و هر دانه قریب به بند انگشت کوچکی و بعضی ریزه تر و بعضی درشت تر و مابین هر دانه اندک پرده ای فاصله و دانه ها در غلافی و بر سر آن چیزی سیاه رنگ شبیه به ناخن چیده هلالی شکل و مغز آن دو فلق یعنی دو حصه بهم پیوسته و پوست آنرا و همچنین پوست لوبیا و مانند آنرا غدقه و شمرد گویند. ( از مخزن الادویه ص 130 ). و در اختیارات بدیعی آمده است : [ باقلا را ] جرجروفول خوانند و طبیعت آن نزدیک است به اعتدال و گویند سرد است در اول و خشک است در دویم و در وی رطوبتی فصلی هست خاصه تر وی و بهترین وی آن است که فربه و بزرگ و خشک بود و تر بد بود و کلف را زایل کند و بقراط گوید: که غذا نیکو دهد و صحت را نگاه دارد و چون مقشر کنند و بدو نیمه کنند و بر زخم که خون آید بنهند بازدارد. و از خواص وی آن است که چون با مرغ بیاویزند مرغ از خایه بازایستد و چون بکوبند و بر زهار کودکان ببندند موی رستن بازدارد و همچنین اگر مکرر کنند بر موضعی که موی سترده باشند همین عمل کند و بهق را زایل کند خاصه باپوست ،و باقلا سینه و سرفه و نفث دم را نافع بود اما بغایت نفاخ بود و دشخوار هضم شود لیکن ضماد کردن بر ورمهاورم انثیین و پستان که شیر در وی بسته بود بغایت نافع آید و قطع ادرار بول کند چون با آرد حلبه و عسل بیامیزند محلل دمامیل بود و ورمهای بن گوش و ورمهای شیب چشم و اگر با شب یمانی و زیت و عقیق بر خنازیر ضماد کنند تحلیل یابد و چون با سرکه و آب بپزند و باپوست بخورند اسهال که از قرحه امعاء بود و اسهال مزمن قطع کند و اولی آن بود که چون یک و دو جوش زند آن آب بریزند و آب دیگر باز جای کنند نفخ آن کمتر بود و باقلاء کهن نفع کمتر دارد که تازه و گوشت بدن زیاده کند و آرد وی چون دقیق پزند و روغن بادام و قند اضافه کنند و بیاشامند سرفه و خشونت سینه و حلق را سودمندبود و آنچه با پوست پزند نفخ کند و زیاده بود و خارش بدن پدید کند و مصلح وی آن است که مقشر کنند و بپزند و در روغن مطنجن کنند و با نمک و سعتر و زیره و دارچینی و فلفل و انجدان و فودنج بخورند و بعد از آن با زنجبیل پرورده و با بعضی از جوارشها نافع بود.

معنی کلمه باقلا در فرهنگ معین

( اِ. ) = باقالی : گیاه علفی یک ساله از تیرة پروانه داران که دانة آن شبیه لوبیا ولی بزرگتر و در شمار حبوبات است .

معنی کلمه باقلا در فرهنگ عمید

دانه ای خوراکی و کمی بزرگ تر از لوبیا که درون غلاف سبزی جا دارد، باقلی، کوسک، کالوسک.
* باقلای مصری: (زیست شناسی ) = ترمس

معنی کلمه باقلا در فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی از تیر. پروانه واران جزو دست. پیچی ها که یکساله است و ارتفاعش گاهی تا یک متر میرسد. برگهایش مرکب شانه یی میباشد . گلهایش بنفش یا سفید با یک لک. سیاه روی هر یک از بالها میباشد .
قریه ایست در کرمان شاه

معنی کلمه باقلا در دانشنامه عمومی

باقلا، باقلی، باقالی، باقله، باقالا، باکله ( تالشی ) یا پخله ( در زبان ترکی ) ( نام علمی: Vicia faba ) گیاهی یک ساله است. دارای برگ های تخم مرغ شکل و میوهٔ غلاف مانند است. به میوه و دانه آن نیز باقلا گفته می شود.
ماده ای که از گیاه باقلا به دست می آید، می تواند برای تعیین گروه خونی افراد استفاده شود. [ نیازمند منبع]
این گیاه پیشینهٔ کشت زیادی دارد. در مصر باستان، یونان باستان و روم باستان از این گیاه استفاده می شده است. و در ۲۸۰۰ سال پیش از میلاد مسیح به چین رسیده است.
باقلا منبع تأمین فیبر مناسبی است. همچنین به دلیل بالا بودن میزان پروتئین، می تواند همراه با برنج ( باقلاپلو ) به یک غذای کامل تبدیل شود. کلسیم و پتاسیم موجود در باقله می تواند از بروز پوکی استخوان جلوگیری نموده و به کنترل فشارخون بالا کمک می کند.
برای باقلا خواصی در رابطه با سنگ کلیه، رماتیسم، مثانه و نقرس ذکر شده است. در عوض باقلا تحریک کنندهٔ اصلی بیماری فاویسم بوده است که به خاطر آن به این بیماری در فرهنگ عامه باقله ای گفته می شود. مصرف آن برای مبتلایان می تواند سبب مرگ بیمار شود. در بسیاری از افراد باقلا پاسخ آزمایش هپاتیت ب را مثبت می کند و باعث اشتباه شدن آزمایش خون می شود و توصیه می شود خانم های باردار به هیچ عنوان مصرف نکنند تا به کودک آسیب وارد نشود.
در عمل، امروزه باقلا خواصّ پزشکی سنّتی خود را از دست داده و فقط مصرف خوراکی دارد. در برخی از نواحی باقلاخیز، مانند گیلان و مازندران، باقلای خام، به تفنّن، تنها یا با برخی «مخلّفاتِ» دیگر ( مثلاً، در گیلان با کته، «اشپل» یا تخم نمک سود ماهی ) خورده می شود. اما خوردن باقلای پخته گرم ( همراه با نمک و گلپر و سرکه ) در کوچه و بازار به ویژه در فصل سرما در همه جا معمول است. به گزارش مارتین لیوی، باقلای پخته «یکی از خوراکی های عمده مستمندان است و در شهرهای مصر بیش تر مردم باقلا و روغن و سرکه را با نان لقمه کرده به عنوان صبحانه می خورند». در ایران، باقلا جزء اصلی چند خوراک، از جمله باقلاپلو، خورشِ باقلا، باقلا قاتق و کوفته باقلا نیز هست. در ادب فارسی، مدح یا ذمی از باقلا سراغ نداریم، ولی بسیاری از شاعران عرب، فارغ از قیل و قال حکما، در وصف و تشبیه باقلا داد سخن داده اند.

معنی کلمه باقلا در دانشنامه آزاد فارسی

گیاهی علفی با نام علمی Faba vulgaris از تیرۀ پروانه آسایان. از دانۀ خوراکی آن استفاده می شود. دانۀ باقلا دیرهضم است و مصرف تازۀ آن در بهار در برخی اشخاص موجب بروز نوعی مسمومیّت یا حسّاسیت با نام Fabism می شود و ممکن است در اطفال باعث مرگ شود. گل های درشت و سفیدرنگ باقلا اثر مُدِر و ضدّ تشنّج دارد. باقلا در اغلب نواحی ایران، به ویژه شمال پرورش می یابد.

معنی کلمه باقلا در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] باقلا، گیاهی از تیره پروانه واران، دارای دانه های خوراکی است.
باقلا، گیاهی از تیره پروانه واران، دارای ] خوراکی، به نام علمی ویکیا فابا. فابا (لاتینی، در ایتالیایی، فاوا) خود به معنی باقلاست. همین واژه است که مترجم و شارح صیدنه ابوریحان بیرونی به آن اشاره کرده می گوید که باقلا را «به لغت رومی فافا هم گویند». کلمه باقلا در متنهای عربی به صورت باقِلّی' و باقِلاّء نیز آمده است. این واژه، به گفته ابن بِکلارِش در المُستَعینی فی الطّب، نَبَطی الاصل است. برخی دیگر از نامهای قدیم و جدید آن چنین است: در عربی، فول «إسمه المشهور فی المُدن الفول»؛ «جَرْجَرْ» : «معرّب گرگر... و لیث گوید اهل عراق جرجر را فول گویند»)؛ جُمّی' در گویشهای ایرانی: سَجْزی کالوسک، بُستی کَوِسْک در تلفظ رایج کنونیِ تهران، باقالی در مازندرانیِ کنونی، با کِلِه.کشت باقلا، به دلیل ارزش غذایی دانه هایش، که کمبود غلاّت بویژه گندم را مثلاً در ایام قحط جبران می کند، و نیز تا اندازه ای برای خواصّ درمانی واقعی یا موهوم آن، از روزگاران پیش از تاریخ معمول بوده و اکنون نیز، هر جا که آب و هوا مساعد باشد، از جمله در سراسر خاورمیانه و شمال افریقا، و به مقدار نسبتاً زیاد در ایران، بویژه در نواحی ساحلی دریای خزر و نیز در جنوب و جنوب غربی کشور، کاشته می شود. یونانیان و رومیان باستان و، پیش از ایشان، عبرانیان و مصریانِ روزگار فراعنه باقلا را می شناخته و می کاشته اند. نمونه هایی از باقلا در گورهای قدیم مصریان پیدا شده است ، و در منابع عبرانی قدیم (با نام عبری pol؛ بسنجید با فولِ عربی) اشاراتی به آن رفته است.
انواع باغلا
یکی از قدیمترین توضیحات درباره انواع باقلا ـ مصری و نَبَطی و هندی ـ در مآخذ دوره اسلامی در کتاب دوّم قانون ابن سینا آمده است؛ ولی تفاوتهایی که او برای این گونه ها ذکر کرده فقط راجع به طبع و برخی از قوای آنهاست. قاسم ابونصری هروی (قرن دهم)، هرچند کشت باقلا را در خطّه هرات در ارشاد الزراعه شرح می دهد، درباره انواع آن فقط دوگونه «رسمی و میرزایی مشهور به بغدادی» را بدون توضیح نام می برد. امروزه در ایران دو گونه عمده باقلا کاشته می شود: یکی باقلای معمولی، که بسیار رایجتر است، به نام مطلقِ «باقلا» (یا گاهی با صفت «مازندرانی»)، که خام هم خورده می شود و بیماری «فاویسم» ناشی از خوردن خام آن است؛ دیگری گونه ای لوبیا مانند، معروف به «پاچِ باقْلا» (اصطلاح گیلکی)، دارای دانه های ریزتر و لطیفتر، که خام خورده نمی شود و مصرف عمده آن در خوراک محلی مشهور گیلانی «باقْلا قاتُق» است.
قدیمترین اشاره در دوره اسلامی به فواید باقلا
ظاهراً قدیمترین اشاره در دوره اسلامی به فواید باقلا منسوب به امام جعفرصادق علیه السّلام است که احمدبن محمد برقی، متوفی ۲۷۴ یا ۲۸۰، از آن حضرت چنین روایت کرده است : «خوردن باقلا ساق را پُر مغز و دِماغ را زیاد و تولید خونِ تازه می کند. باقلا را با پوست بخورید که معده را ] می کند».
خواص باقلا
...

معنی کلمه باقلا در ویکی واژه

باقالی: گیاه علفی یک ساله از تیرة پروانه داران که دانة آن شبیه لوبیا ولی بزرگتر و در شمار حبوبات

جملاتی از کاربرد کلمه باقلا

"قریه استرک ، برزخ ییلاق وگرمسیری است.رعیت آنجا در امر زراعت از همه دهات کاشان بهتر و با نظم و نسق ترند. پاکیزه زراعت می کنند. حاصل آنجا از شتوی ، گندم و جو وباقلاست. صیفی کاری ، اغلب جوزق کاری است که خیلی خوب به عمل می آورند . چون اراضی آنجا متصل به جوشقان است در جوزق کاری بسیار اهتمام دارند . باغات به قدر کفاف دارند.
آشپزی مصری مملو از حبوبات، سبزیجات و میوه‌هایی است که از دلتای رود نیل بدست می‌آید. غذاهایی چون برگ مو، شاورما، کباب و کوفته در آشپزی مصری و مناطق شرقی مدیترانه، اشتراک و تشابه‌های بسیاری با یکدیگر دارند. فول مدمس، باقلای کوبیده، کوشاری، عدس و پاستا و مولوخیا چند نمونه از غذاهای رایج مصری است.
نقل است که مدت چهل سال او را بریان آرزو می‌کرد و بهاء آن او را به دست نیامده بود، و گویند سالها بود تا دلش باقلا می‌خواست و نخورده بود.
لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائی «لترکبنّ» بفتح الباء یعنی: «لترکبنّ» یا محمد سماء فوق سماء و ذاک لیلة اسری به و «عن» بمعنی بعد، ای «طبقا» بعد «طبق» من اطباق السّماء. و یجوز ان یکون درجة بعد درجة و رتبة بعد رتبة فی القربة من اللَّه و الرّفعة. و قیل: یعنی السّماء یوم القیامة یتغیّر لونا بعد لون فتصیر تارة کالدّهان و تارة کالمهل و تنشقّ و تنفطر بالغمام و مطویة بیمین اللَّه و قرأ الآخرون: «لَتَرْکَبُنَّ» بضمّ الباء یعنی: بنی آدم یقول: لتحوّلون حالا بعد حال نطفة، ثمّ مضغة، ثمّ عظما، ثمّ خلقا آخر طفلا، ثمّ صبیّا، ثمّ یافعا، ثمّ شابّا، ثمّ کهلا، ثمّ شیخا، مریضا و صحیحا، مسرورا و حزینا، ظاعنا و مقیما، حیّا و میّتا. قالت الحکماء: یشتمل الانسان من کونه نطفة الی ان یهرم و یموت علی سبعة و ثلاثین حالا و سبعة و ثلاثین اسما: نطفة، ثمّ علقة، ثمّ مضغة، ثمّ عظما، ثمّ خلقا آخر، ثمّ جنینا، ثمّ ولیدا، ثمّ رضیعا ثمّ فطیما، ثمّ یافعا، ثمّ ناشئا، ثمّ مترعرعا، ثمّ خرّورا، ثمّ مراهقا، ثمّ محتلما، ثمّ بالغا، ثمّ امرد. ثمّ طارا، ثمّ باقلا، ثمّ مسیطرا، ثمّ مطرخمّا، ثمّ مختطا، ثمّ صملا، ثمّ ملتحیا، ثمّ مستویا، ثمّ مصدعا، ثمّ مجتمعا.
وز ملایک نعرها برخاست کاینک در زمین شاه بند باقلانی بست چون بند قبا
عضنی الکلب ثم عضة کلب سوف اداوی به باقلای صفاهان
۱-اوزگ اوزگ (گل یا پوچ) ۲-آله چمیلک ۳-باقلانده باقلانده (عمو زنجیرباف) ۴-نوروزا گز گز ۵-قوده قوده (آفتاب کن آفتاب کن) ۶-پاچوبه سواری ۷- دویدن با کیسه گونی ۸- چلیگ تیاق ۹- هفت سنگ ۱۰- یک قول دو قول ۱۱- اوشتک سواری (تاب بازی) ۱۲-طناب کشی ۱۳-وری (تخم مرغ جنگی) ۱۴-تک بازی (تشله بازی) ۱۵- ترنا بازی (پادشاه وزیر) ۱۶-چوب بازی سیستانی که شامل دوچوبه؛سه چاپی ورقص شمشیر و..می باشد که توسط موسسه فرهنگی و هنری بنیادنیمروز درحال احیا وگسترش می باشد ۱۷-کبدی محلی
«سالاد ارمنی، سالاد ایروان، سالاد فصل، سالاد گیومری، سالاد بادنجان، سالاد لوبیای سبز و گردو، سالاد سیب زمینی، سالاد خیار و گوجه فرنگی، سالاد لوبیا قرمز، سالاد باقلای سبز، انواع سالاد سبزی‌های صحرائی، سالاد خرفه و غیره.»
انواع غلات و حبوبات توسط کشاورزان به دست می‌آمد در غذاهای ارمنی نقش ایفا کردند. به ویژه گندم، انواع بلغور، باقلا، نخود، عدس، لوبیا و غیره.
ابوبکر محمد بن طیب بن محمد باقلانی اشعری بصری از دانشمندان مسلمان اشعری در علم کلام و نحو سده چهارم هجری قمری در فارس زاده شد و در ۶۵ سالگی در مدینه درگذشت.
رنگ روی تو باقلام تصور ما را خانه دل ز خیال تو مصور دارد
دامنه میزبانی این انگل در بین گیاهان دو لپه وسیع بوده که در این خصوص می‌توان به گیاهانی چون آفتاب‌گردان، گلرنگ، بادمجان، گوجه فرنگی، توتون، عدس، باقلا، نخود، کلزا، هویج و برخی درختان میوه همچون بادام، زردآلو و غیره اشاره نمود.
بخش عمده ای از مناطق کشاورزی این استان هم به کشت غلات(گندم، برنج، جو، عدس، نخود و لوبیا) و کشت محصولات صیفی–جالیزی (گوجه‌فرنگی، سیب‌زمینی، کدو، بادمجان، سیر، پیاز، فلفل، خیار، لوبیا سبز، باقلا، کرفس و سبزی) و (هندوانه، طالبی، کدو تنبل و خربزه) اختصاص دارد. از دیگر محصولات این استان می‌توان به پنبه، گوشت، دانه‌های روغنی، زعفران، زیتون، ذرت، جارو و گلرنگ اشاره کرد.
توسک است در پارسی باقلا قدید است و انسان و خشکیده کاک
کرده باقلام بسط ظلم ولیکن دست همه بهر قبض همچو بنان بود
ای گشته باسیاف و باقلام یگانه کس چون تو با سیاف و باقلام نباشد
اتا نی وهاج الشوق لی نحو بابه مثال باقلام الجواد موقع