معنی کلمه مدقق در لغت نامه دهخدا
مدقق. [ م ُ دَق ْ ق ِ ] ( ع ص )آنکه نیک می کوبد. ( ناظم الاطباء ). کوبنده و نرم کننده.نعت فاعلی است از تدقیق. رجوع به تدقیق شود. || کار باریک کننده و نکته های باریک پیداکننده. ( غیاث اللغات ). || آنکه در معرفت و وقوف برچیزی دقت میکند . ( ناظم الاطباء ). که در چیزی دقت بکار می برد. ( از اقرب الموارد ). باریک بین. ج ، مدققین. نیز رجوع به دقیق شود. || آنکه دلیل را به دلیل ثابت کند. ( غیاث اللغات ، از لطایف اللغات ): دَقَّق َ فی المسألة؛ اثبتها بدلیل دق طریقه لمناظریه. ( از متن اللغة ). رجوع به تدقیق شود. || باریک گرداننده. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به معنی دوم شود. || در تصوف ، عارف کامل که حقیقت اشیا به طوری که شایسته است بر او ظاهر گشته ، و این معنی کسی را میسر است که از حجت و برهان گذشته و به عین العیان مشاهده کرده که حقیقت همه اشیا حق است و بجز وجود واحد مطلق موجودی دیگر نیست. ( از فرهنگ علوم عقلی ، از فرهنگ فارسی معین ).