زبان مرغان
جملاتی از کاربرد کلمه زبان مرغان
بدین صفت که تو دانی زبان مرغان را عجب که می نکنی دعوی سلیمانی
و این جنس عجایب نیز نهایت ندارد. که را زهره آن بود که طمع آن کند که از صدهزار یکی بشناسد و بگوید؟ چه گویی این حیوانات با شکلهای غریب و صورتهای عجیب و لونهای مختلف و اندامهای راست، خود آفریدند خویشتن را یا تو آفریدی ایشان را؟ سبحان آن خدایی را که با این روشنی چشمها را کور تواند کرد تا نبینند و دلها را غافل تواند داشت تا نیندیشند، به چشم سر می بینند و به چشم دل عبرت نگیرند، سمع ایشان معزول است از آنچه باید شنید تا هم چون بهایم جز آواز نشنوند و در زبان مرغان که در وی صورت حروف نبود راه نبرند، و چشم ایشان معزول از دیدن آنچه باید دید تا هر خط که آن حروف و رقوم و سیاهی و سپیدی نبود نبینند، و این خطهای الهی که نه حرف است و نه رقم، بر ظاهر و باطن همه درهای عالم نبشته است، راه بدان نبرند.
خواهی که حدیث بلبلان فهم کنی اول برو و زبان مرغان آموز
که بسته است ندانم زبان مرغان را که عندلیب ز گلشن خموش می آید
چو تو راست ای سلیمان همگی زبان مرغان تو به لب چه شهد بخشی چو زبان ما درآیی
میرسد حضرت سلیمان را فهم کردن زبان مرغان را
کل بدانم زبان مرغان را هم برم آنچه بد سلیمان را
قوشدیلی زبان مرغان است واقف از سِرّ آن سلیمان است
ایکه دانی زبان مرغان را بشنو از مرغ آشیانهی دل
ای مرغ بگو زبان مرغان من دانم رمز تو شنیدن