مدایح

معنی کلمه مدایح در لغت نامه دهخدا

مدایح. [ م َ ی ِ ] ( ع اِ ) مدائح. ج ِ مدیح و مدیحه. رجوع به هر یک از این لغات در ردیف خود شود. || اشعاری که در بیان فضایل و اعمال ممدوحی سروده باشند. رجوع به مدیحه شود :
وقت توبه کردن آمد از مدایح وزهجی
کز هجی بینم زیان و از مدایح سود نی.منوچهری.در مدایح امیرالمؤمنین القادر باللّه و مآثر اجداد او... داد سخن دادند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 282 ). واین سکه تمام عیار را به مهر مدایح حضرت کریم او برآورد. ( لباب الالباب از فرهنگ فارسی معین ). || اعمال ستوده و پسندیده. اعمال نیک. ( ناظم الاطباء ).مقابل قبایح.

معنی کلمه مدایح در فرهنگ معین

(مَ یِ ) [ ع . مدائح ] (اِ. ) جِ مدیحه ، ستایش ها، مدیحه ها.

معنی کلمه مدایح در فرهنگ عمید

= مدیح

معنی کلمه مدایح در فرهنگ فارسی

جمع مدیح
( اسم ) جمع مدیحه و مدیح ستایشها : و این سک. تمام عیار را بمهر مدایح حضرت کریم او بر آورد .

معنی کلمه مدایح در ویکی واژه

مدائح
جِ مدیحه، ستایش‌ها، مدیحه‌ها.

جملاتی از کاربرد کلمه مدایح

شهاب دین که زبانم پر از مدایح تست زهی که هست ز تو جان فضل را شادی
هزار سال بقا بخشدت مدایح من چنین نفیس متاعی به چون تو ارزانی
بار خدایا پس از مدایح سلطان هست همه مدح‌ها به نام تو اولی
با مدیحش مدایح مطلق زهق الباطل است و جاء الحق
من بنده در مدایح سلطان معز دین گفتم قصیده ئی خوش و مطبوع و آبدار
محمد بن حسن صاحب‌الزمان که بود پر از مدایح خلقش کتاب خنده گل
شعرت همه معانی و لفظت همه نُکَت طبعت همه مدایح و دَرجَت همه ثنا
و آنجا که در مدایح او گویدی سخن هر لفظ گنج‌نامه صد گنج دیگرست
زان مدایح به خاطرت نرسد معنی حرص و آزپیمایی
چون شدی فارغ از مدایح شاه به سوی مدح خواجه آر پناه