زباده

زباده

معنی کلمه زباده در لغت نامه دهخدا

( زبادة ) زبادة. [زَ دَ ] ( ع اِ ) ج ، زباد. قسمی گربه است. ( تاج العروس بنقل از کتاب طبایع الحیوان ). رجوع به زباد شود.

معنی کلمه زباده در دانشنامه عمومی

زبادة ( به عربی: زبادة ) یک منطقهٔ مسکونی در سوریه است که در استان حما واقع شده است.
زبادة ۷۵۳ نفر جمعیت دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه زباده

او مست زباده بود و من مست از حسن او آمده در عتاب و من رفته ز دست
ز بعد مستی عصیان خمار حرمان است زباده مست پشیمان شود چو شد مخمور
سوی میکده مبر رخت تو زاهد سیه کار بفشان زباده آبی که بره غبار داری
هان قد بشادی افراز هین رخ بعشرت افروز رونق فزا زباده در کام بزم کامروز
می کشان سرخوش زباده عاشقان از وصل دوست عارفان خامش ولی زهاد اندر های و هوی
گفتی که فلان زیاد من خاموش است و زباده ی شوق دیگران مدهوش است
مرگ ازهوای عشق سرم را تهی نساخت خالی نشد زباده مرااین کدو به خاک
بدل زچشم خرابت خرابی و مستی بجان زباده لعل تو جانفزائی هست
نگار سیم تن سروقدّ موی میان زباده سرخوش و مست و خراب خوش باشد
خوش آنکه بودمه من زباده مست شده فکنده دست ز دوش من و ز دست شده