معنی کلمه مداین در لغت نامه دهخدا
مداین. [ م َ ی ِ ] ( اِخ ) شهرکی است برمشرق دجله و مقر خسروان بوده است و اندر وی یکی ایوانی است که ایوان کسری خوانند و گویند که هیچ ایوان از آن بلندتر نیست اندر جهان. و این شهرکی بزرگ بود و با آبادانی و آبادانی وی به بغداد بردند. ( حدود العالم ). نامی است که عرب به مجموع دو شهر طیسفون در ساحل یسار دجله نزدیک بغداد حالیه و شهر سلوسی ( سلوکیه ) واقع در ساحل یمین دجله می دادند و یا این دو شهر را با پنج شهر دیگر مداین سبعه می خواندند و برای سهولت ادا «سبعه » را افکنده ، مداین گفتند. و این شهر درسال 14 هجرت مسخر مسلمانان شد. ( از یادداشتهای مؤلف ). گویند مداین عبارت بوده از هفت شهری که ما بین آنها مسافات کم و زیادی فاصله بوده است... پس از تسلطاعراب بر ایران بصره و کوفه مرکزیت پیدا کرد و مردم مداین به این دو شهر منتقل شدند و مدن مداین و سایرشهرهای عراق از اهمیت افتاد، و بعدها حجاج به واسط آمد و آنجا را دارالاماره قرار داد سپس منصور به بغداد آمد و مردم رو به آنجا نهادند آنگاه معتصم سامراء را قرارگاه کرد و خلفا چندی در این جا اقامت گزیدند و باز به بغداد منتقل گشتند... مداین در عصر ما شهرکی است در جانب غربی دجله که عبارت است از نهر شیر...در دیجان قریه ای بوده در قسمت بالای همین مکان تقریباً در یک فرسخی واقع شده بود، اما اکنون ویران است...قبر سلمان فارسی و حذیفةبن الیمان در این محل است ومقصد و مزار مردم است. ( از معجم البلدان ). نام هفت شهر نزدیک به هم که پنج شهر آن شناخته شده است. 1 - تیسفون. 2- وه اردشیر. 3 - رومگان. 4 - در زنی زان. 5 - ولاش آباد و دو محل دیگر را اسپانبر و ماحوزا تصورکرده اند. رجوع به تیسفون و طیسفون شود :
مداین پی افکند جای کیان
پراکند بسیار سود و زیان.فردوسی.رسد دست تو از مشرق به مغرب
ز اقصای مداین تا به مدین.منوچهری.و بلخ و مداین هم بر آن قاعده دارالملک اصلی بودند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 98 ). و هر دو را به مداین نشانده بود در دارالملک. ( فارسنامه ابن بلخی ص 108 ).
بر سر دجله گذشته تا مداین خضروار
قصر کسری و زیارتگاه سلمان دیده اند.خاقانی.یک ره ز ره دجله منزل به مداین کن