معنی کلمات "لغت نامه دهخدا" - صفحه 342
- نسلا بعد نسل
- اژدها پاره
- اژدرها
- اپرویز
- اپت
- اویه
- اویس قرنی
- مسخی
- مسخم
- مسحورون
- مسحق
- مسحب
- مسجده
- شکایت داشتن
- شکار داشتن
- شکار بند
- بهستون
- بهس
- بهرستاق
- بهث
- بهتویی
- خانه تکانی کردن
- خانه به بین
- خانه به اب رس
- خانه برهم خورد
- خانه برداشتن ک
- خانه بر بادی
- خانه بر باد بود
- تامس
- یونی ها
- یک اویز
- کوران و کهمگار
- یک ایشه
- یک ایشی
- یک بری
- یک خایه
- یک خدایی
- یک زخمی
- ناورد زدن
- ناپسند داشتن
- ناپسندیده شدن
- هم بها
- بضه
- تمسخر کردن
- تمندگان
- کهن سکه
- دکوک
- عقدنامه
- جلابه
- بی کنار
- بی کم و کاست
- بی کم و بیش
- اهن جان
- زوال پذیر
- اشوبگری
- علیشار
- بسر باری
- بسفتن
- بسعی
- تموزان
- تن تنها
- خویش و پیوند
- گل مغان
- سیاه کردن
- تفوح
- خلیج بربری
- شوبا
- دانه فشان
- اجهاد
- تناسبات
- دارستنگ
- مال فروش
- شاتن
- تاتها
- تاج اسکندری
- میم کردن
- اه و زاری
- کلاته تیمور
- سه چوب
- خوی الوده
- بینالملل
- ال تمغا
- ده حسین
- حلقات
- خار و خس
- اگاهی
- ملک حیدری
- غیرت اصفهانی
- غوغا کردن
- رکن الملک
- بن هنگ
- دشنام گفتن
- ناسپاس شدن
- چراغ کور شدن
- ده کانان
- ده کلاج
- اوردنی
- عزیز کردن
- بالبوس
- بالبی
- بالده
- چادر اجساد
- پلاژ دوم
- پلت کوه
- پلمن دوم
- خرده فروشی کردن
- استخوان شناس
- موی شکافی کردن
- خفت کردن
- خون در جگر کردن
- معادی شکن
- اینده
- اینچه
- اینگونه
- اینی
- ایها
- ایوان کی
- ایوانس
- ایوانی
- ایوبی
- دیر دینار
- دیر زور
- دیر طور سینا
- دیزج دول
- دیزج علیقلی بی
- دیزج نقاله
- حق شکنی
- سپیدی
- حق قوشی
- بدپسند
- حق ناشناختن
- اب رز
- اب روغن
- اب زرتاب
- دهان سوز
- غاضری
- غالب گشتن
- غالیه باری
- غامره
- غامضه
- غانما
- علی مازندرانی
- علی مالکی
- علی مبارک
- علی متقی
- علی محفوظ
- علی محمود
- علی مرتضی
- علی مرده
- توهم کردن
- در ساره
- بمب گیر
- شور کردن
- ده مویز
- ده میان
- ده میرزا
- ده نشین
- ده نوروز
- تن زن
- دندا
- دمز
- دمسه
- دمچهر
- دمیری
- دناست
- رضی قزوینی
- دمندگی
- تن زده
- بسر کردن
- بسس
- بسطاق
- خوارزمشاهیان قد