مخبون

معنی کلمه مخبون در لغت نامه دهخدا

مخبون. [ م َ ] ( ع ص ) جامه درنوشته و دوخته. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). جامه دولاشده دوخته شده. ( ناظم الاطباء ). || طعام پنهان کرده و نهاده برای روز سختی. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). طعام نهاده برای روز سختی. ( ناظم الاطباء ). || دست پنهان کرده در زیر بغل و یا در زیر جامه. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || ( در اصطلاح عروض )...و چون از «فاء» در فاعلاتن «الف » بیندازند فعلاتن شودو فعلاتن چون از فاعلاتن منشعب باشد آن را مخبون خوانند. ( المعجم چ مدرس رضوی ص 53 ). و رجوع به خبن شود.

معنی کلمه مخبون در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - جامة در نوشته و دوخته . ۲ - طعام پنهان کرده و ذخیره نهاده برای روزهای سختی . ۳ - در علم عروض سبب خفیفی که در اول رکن باشد اسقاط حرف ساکن آن کرده شود چنان که از «فا» در فاعلاتن «الف » بیندازند «فعلاتن » شود.

معنی کلمه مخبون در فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) = خبن
۲. [قدیمی] پنهان.

معنی کلمه مخبون در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - جام. در نوشته و دوخته . ۲ - طعام پنهان کرده و ذخیره نهاده برای روزهای سختی . ۳ - سبب خفیفی که در اول رکن باشد اسقاط حرف ساکن آن کرده شود چنانکه از فا در فاعلاتن الف بیندازند فعلاتن شود .

معنی کلمه مخبون در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:خبن

معنی کلمه مخبون در ویکی واژه

جامة در نوشته و دوخته.
طعام پنهان کرده و ذخیره نهاده برای روزهای سختی.
در علم عروض سبب خفیفی که در اول رکن باشد اسقاط حرف ساکن آن کرده شود چنان که از «فا» در فاعلاتن «الف» بیندازند «فعلاتن» شود.

جملاتی از کاربرد کلمه مخبون

بحر: رمل مثمن مخبون مقصور، صدر و ابتدا هر دو سالم
بحر: رمل مثمن مخبون
بحر: رمل مخبون اصلم- صدر و ابتداء سالم
بحر: رمل مثمن مخبون اصلم
بحر: رمل مخبون
بحر: خفیف مسدس مخبون صدر و ابتداء سالم- بیت ثانی- خفیف مخبون مقصور
بحر: خفیف مسدس مخبون، صدر و ابتدا سالم عروض و ضرب مسبغ
بحر: غریب مخبون
بحر: خفیف مسدس مخبون عروض و ضرب مسبغ
بحر: خفیف مسدس مخبون صدر سالم عروض اصلم