مخنث

معنی کلمه مخنث در لغت نامه دهخدا

مخنث. [ م ُ خ َن ْ ن َ ] ( ع ص ) خم داده و دوتا گشته. ( از منتهی الارب ).سست و فروهشته و دوتا گردیده. ( از اقرب الموارد ) ( ازمحیط المحیط ). خمیده و دوتاه. ( ناظم الاطباء ). || کسی که در دبر وی وطی کرده می شود. مأبون و پشت پای و پیرمرد ملوط و پسیخوان و پشت انداز. ( ناظم الاطباء ). پسربچه یا مردی که مفعول دیگران واقع گردد.
بی شرم چون مخنث و بی عافیت چو مست
بی نفس همچو کودک و بی عقل چون مصاب.مسعودسعد ( دیوان ص 41 ). || عامه این کلمه را در مورد فرزند کم احتشام و بدپرورش یافته بکار برند. ( از محیط المحیط ). || به معنی هیز یعنی کسی که او را به دستکاری از رجولیت ساقط کرده باشند، اسم مفعول از تخنیث که مأخوذ است از خِنث که به معنی سست و دوتا است. چون از مرد رجولیت دور کرده شده چالاک و استوار و مردانه نمی باشد لهذا مخنث گفتند. ( از غیاث ) ( از آنندراج ). هیز و سست مرد. ( مقدمة الادب زمخشری ). حیز؛ ای سست مرد. ( دهار چ بنیاد فرهنگ ). سست و ناتوان و آنکه مردی نداشته باشد و نتواند جماع کند و معیوب. ( ناظم الاطباء ) : چون که شراب نیرو گرفتی ترکان این دو سالار را به ترکی ستودندی و حاجب بزرگ بلکاتگین را مخنث خواندندی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 220 ). که مخنث و عنین اگر چه از شهوت مباشرت و لذت آن خبر ندارند و لیکن چون مردمان بینند که هر چه دارند در طلب آن خرج می کنند وی را علمی ضروری حاصل آید که ایشان را لذتی و شهوتی است بیرون از این که وی راست. ( کیمیای سعادت ).
اندر مصاف مردی در شرط شرع و دین
چون خنثی و مخنث نه مرد و نه زنند.سنائی.آن بنشنیده ای که در راهی
آن مخنث چه گفت با داهی.سنائی.هیچ نامرد مخنث که شنیده است به دهر
کز هنر در خور تاج آمد و آن منبر.سنائی.و نوعی دیگر از تدبیرهای صواب آن است که زنان یا مخنثان را برگمارند تا از معشوق او ( عاشق ) حکایت های زشت ناپسندیده که مردم را از آن ننگ آید و نفرت آرد می گویند تا دل او سرد شود. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
دیوان فرشتگانند آنجا که لطف اوست
مردان مخنثانند آنجا که قهر اوست.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 929 ).خود جهان مخنث آنکس نیست
که در او مرد مردمی یابی.خاقانی.در جهانی کونه مرد است و نه زن

معنی کلمه مخنث در فرهنگ معین

(مُ خَ نَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - مردی که در جماع ناتوان باشد و حالات زنانه داشته باشد. ۲ - کنایه از: بی غیرت و بی حمیت .

معنی کلمه مخنث در فرهنگ عمید

۱. مردی که حالات و اطوار زنان را از خود بروز بدهد، زن مانند.
۲. [مجاز] مرد بدکار، پشت پایی، هیز.
۳. آن که نه مرد است و نه زن، خنثی، امرد، بی ریش.

معنی کلمه مخنث در فرهنگ فارسی

مردی که حالات واطوارزنان راازخودبروزبدهد، زن مانند
( اسم ) ۱- دوتا وخم کرده شده . ۲- مردی که حرکات و رفتارش بزنان شبیه است : افزون از صد هزار... بیرون آمدند با انواع نثار از خاشاک و ... مخنثان در پیش حراره وبذله گویان . ۳ - امرد مفعول هیز : حرص مردان از ره بیشی بود در مخنث حرص سوی پس رود . ( مثنوی ) جمع : مخنثین .
کسی که خم می کند

معنی کلمه مخنث در ویکی واژه

مردی که در جماع ناتوان باشد و حالات زنانه داشته باشد.
کنایه از: بی غیرت و بی حمیت.

جملاتی از کاربرد کلمه مخنث

تا بدان هر دیده عمری بنگری خویشتن بینی مخنث گوهری
ز بس جوش مخنث می‌زند این عرصهٔ عبرت زنان ریشی برون آرند تا پیدا شود مردی
یکی پیری بخاری بود در راه مخنث پیشهٔ را دید ناگاه
در تگ چاه میخی ایستاده بهر عیش مخنث آماده
چو نیکو زدند اینمثل را زنان مخنث چه لایق بدرد گران
جان مردان همه از جان تو بیزار شوند چون مخنث اگر از خوب ختن بگریزی
جنید گفت: با سری بجماعتی از مخنثان برگذشتم بدل من درآمد که حال ایشان چون خواهد بود؟
هر کجا لشکر شکسته میشود از دو سه سست مخنث می‌بود
ای مخنث پیش رفته از سپاه بر دروغ ریش تو کیرت گواه
حرص مردان از ره پیشی بود در مخنث حرص سوی پس رود