مخمور

مخمور

معنی کلمه مخمور در لغت نامه دهخدا

مخمور. [ م َ ] ( ع ص ) کسی که او را خمار است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کسی که وی را خمار باشد.مست و مدهوش و می زده. ( ناظم الاطباء ). کسی که به خمارمستی دچار شده باشد. ( از محیط المحیط ) :
مرا ده ساقیا جام نخستین
که من مخمورم و میلم به جام است.منوچهری.خمر مخور پورا، کان دود خمر
مار شود در سر مخمور، مار.ناصرخسرو ( دیوان چ سهیلی ص 504 ).اگر هشیار اگر مخمور باشی
چنان زی کز تعرض دور باشی.نظامی.گنه کار و خودرأی و شهوت پرست
به غفلت شب و روز مخمور و مست.( بوستان ).چه داند خوابناک مست و مخمور
که شب را چون به روز آورد رنجور.سعدی.چو چشمش مست را مخمور مگذار
به یاد لعلش ای ساقی بده می.حافظ ( دیوان چ قزوینی ص 300 ).فریاد که آن ساقی شکرلب سرمست
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد.حافظ.- مخمورسر ؛ مست شراب زده :
گوئی که خروس از می ، مخمورسر است ایرا
چشمش چو لب کبکان خونبار نمود اینک.خاقانی.- مخمور شدن ؛ مخمور ماندن. دل از دست دادن. در مستی و شور افتادن. مست گشتن. بی طاقت شدن :
پست اعراض تو نگشت بلند
مست انعام تو نشد مخمور.مسعودسعد ( دیوان ص 267 ).قطره ای آوازه دریا شنید
از طمع شوریده و مخمور شد.عطار.- مخمور گشتن ؛ مخمور شدن.در شور و مستی افتادن :
ز دام کین تو نادیده هیچکس صحت
ز جام مهر تو ناگشته هیچکس مخمور.وطواط.- مخمور ماندن ؛ شوریده و واله ماندن. مخمور شدن.مست گشتن. بی طاقت شدن :
بیامد هم آنگه به جائی نشست
ز می مانده مخمور وز دوست مست.فردوسی.دو یار از عشق خود مخمور مانده
به عشق اندر ز یاران دور مانده.نظامی. || در صفت چشم به معنی پرخواب. خوابناک چون چشم مستان. خواب آلوده :
ببردی از دل من تاب زان دو زلف بتاب
خمار عشق فزودی به چشمک مخمور.مسعودسعد.آن نرگس مخمور تو گلگون چون است
بادام تو پسته وار پر خون چون است
ای داروی جان و آفتاب دل من
چونی تو و چشم دردت اکنون چون است.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 710 ).

معنی کلمه مخمور در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) مست ، خمارآلود.

معنی کلمه مخمور در فرهنگ عمید

مست، خمارآلوده.

معنی کلمه مخمور در فرهنگ فارسی

مست، خمار آلوده
( اسم ) ۱- آنکه از نوشیدن خمرمست گردیده . ۲- کسی که بسبب زایل شدن ناه خمر دردسر و کسالت یافته خمار آلوده خمار : پست اعراض تو نگشت بلند مست انعام تو نشد مخمور . ( مسعود سعد ) یا چشم ( چشمک ) مخمور . چشم خمار آلوده : ببردی از دل من تاب زان دوزلف بتاب خمار عشق فزودی به چشمک مخمور . ( مسعود سعد )
میرزا لطف الدین شکرالله شاعر تبریزی

معنی کلمه مخمور در دانشنامه عمومی

مخمور ( کردی: Mexmûr،   عربی: مخمور ) شهری در عراق  است. این شهر بخشی از منطقه مخمور در استان اربیل ( هه ولێر ) است. قبل از سال ۱۹۹۱ شهرستان مخمور بخشی از استان نینوا بود، اما بعداً بخشی از استان اربیل  شد. ساکنان عمده مخمور کردها هستند.   در طول بحران سال ۲۰۱۴ داعش , این شهر توسط شبه نظامیان داعش گرفته شد، قبل از اینکه دوباره به دست ترکیبی از نیروهای کرد  به رهبری حزب کارگران کردستان  گرفته شود.   در پاسخ نیروی نظامی از شهروندان ( شبه نظامی ) برای دفاع از شهر ( در آینده ) شروع به کار کرد.

معنی کلمه مخمور در ویکی واژه

مست، خمارآلود.

جملاتی از کاربرد کلمه مخمور

آقابابا مخمور یک موسیقی‌دانان برجستهٔ دورهٔ قاجاریه بود که در زمان حکومت فتحعلی شاه می‌زیست. از وی به عنوان نخستین کسی یادشده که لفظ دستگاه را به معنای کنونی‌اش در متون مرتبط با موسیقی ایرانی به کار برده‌است.
مخمورم و جانم به سوی مَی نگران است آخر سبک آن ساغر سنگین به من آرید
چون دید که رنجورم بیچاره و مخمورم از اهل و وطن دورم، از راه نواب آمد
از نرگس مخمور تو بر بستر و بالین بر پای رود فتنه و بیدار نباشد
می هوش می رباید و این طرفه تر که یار هوش مرا به نرگس مخمور می برد
می‌کشد خمیازهٔ صبح‌ انتظارِ آفتاب در خمارآبادِ مخموران قدح‌پیما بیا
مستی و مخموری امروز ما هست از آن می ها که یارم داد دوش
از آقابابا با نام «آقابابا مخمور اصفهانی» نیز یادشده‌است و حدس زده می‌شود که این شخص همان «آقابابا نقاش‌باشی» باشد که نقاشی اصفهانی در دربار فتحعلی شاه بود. اگر چنین باشد، در آن صورت ممکن است وی در انتقال سبک هنری اصفهان به تهران نقش داشته باشد. البته بسیاری از موسیقی‌دانان دیگر نیز در دوران قاجاریه (از جمله در زمان ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه از دیگر شهرها به تهران مهاجرت کردند.
ذکر مهجور بجز وصل نباشد چیزی غیر می سر نزند حرف دگر از مخمور
آن که منع من مخمور ز صهبا می‌کرد لب میگون ترا کاش تماشا می‌کرد
می گشاید نرگس مخمور چشم از خواب ناز شیوه آن نرگس بیمار یادم می دهد
نرگس مخمور او تن را کند خالی ز جان شکر مصقول او فارغ کند جان را ز تن