معنی کلمه مخطط در لغت نامه دهخدا
از خط این دایره در خط مباش
زخمگه چرخ مخطط مباش.نظامی.|| کودکی که در رخسار وی ریش پدیدار گشته باشد. ( ناظم الاطباء ).
مخطط. [ م ُ خ َطْ طِ ] ( ع ص ) خطدارکننده چیزی را. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کسی که خط راست می کشد. ( ناظم الاطباء ). || کسی که جامه خطدار می بافد. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || آن که خط و نبشته خوش می نویسد. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || اندک خورنده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تخطیط شود.