معنی کلمات حرف "ب" - صفحه 7
- باهو
- بدخویی
- برهانی
- باطل کردن
- بدبو
- برطبق
- بزرگ کردن
- برهمکنش
- برخور
- بامس
- برشدن
- باکی
- باک
- بازنشسته
- برخوردن
- بحل
- باد آورد
- بسیج
- بخش سلامت
- باه
- بحران
- بشکم
- بارک الله
- بارش
- بخشایندگی
- بیپایاب
- باکتریها
- بازنده
- بانها
- بدگل
- بریلیم
- بوکون
- بالشتک
- بخصوص
- بازدید کردن
- بتون
- بطرز
- بدایع
- بامه
- باریم
- بداخلاق
- بشدت
- بصورت
- بخشنده
- با آن همه
- برگک
- باردان
- بلبرینگ
- بیت الغزل
- براطلاق
- باران آمدن
- برانداختن
- برلین
- باسمه
- بدویت
- برشک
- بدکاره
- باحث
- باسن
- برنگاشت
- براه
- بریج
- بخشه
- بارفروش
- بازماند
- باریک بینی
- باریک بین
- باغدار
- بازدیدکننده
- برکت
- باطلا
- باخل
- بسمل
- بشاش
- بازآفرینی
- برهما
- بسوده
- بخور
- بخاری
- بخس
- برست
- بابر
- برآب
- باشه
- برکا
- برقراری
- برهم زدن
- بذره
- برتافته
- باسنگ
- بارزه
- بارز
- باذوق
- بساطی
- بافق
- با دندان
- برهمکنش
- بائو
- برآشفتن
- برخاست
- باز زدن
- بدیهه
- بار کشیدن
- بریده
- برندگی
- بسان
- بیرقدار
- بدبخت
- بدبختی
- بائت
- برسم
- بساعت
- بخ
- بای
- بارح
- بلاهت
- بره
- برنده
- بردارنده
- بازدید
- برآمده
- برگریز
- برگریزان
- بابت
- بارگی
- بازگشتن
- بازگشایی
- برداشتنی
- بانفوذ
- بلهاء
- بروت
- بسر بردن
- بانی
- بساز
- بازی کردن
- بصور
- بازجویی
- بازجو
- باروت
- بت پرست
- با آب و تاب
- براق
- بازپرسی
- باز ماندن
- باربر
- باغی
- بند ناف
- برانگیزنده
- بب
- بروکسل
- بز
- بجاه
- بامدادان
- بالادست
- بالالایکا
- بازدهی
- برآمدن
- بادام
- ببالا
- بازگفت
- بادافراه
- بدکاری
- بسی
- بس
- بد
- بایا
- بایست
- بایس
- بدل
- براز
- ببو
- بافی
- بخارات
- بزو
- بازنشستگی
- بثورات
- بریک
- بادبانی
- برگاشتن
- برداشتن
- بادامی
- بند شدن
- بحر
- برچسب
- بادافره
- برش
- بدار
- بار خاطر
- بر دسته
- برخ
- بازارگاه
- بارا
- برم
- بازرگانی
- بسته کار
- بالت
- برآورد
- باده
- باری
- برجیس