بدگل

معنی کلمه بدگل در لغت نامه دهخدا

بدگل.[ ب َ گ ِ ] ( ص مرکب ) زشت. بدمنظر. نامقبول. ضد خوشگل. ( از ناظم الاطباء ). کریه المنظر. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه بدگل در فرهنگ معین

( ~. گِ ) (ص مر. ) زشت ، نازیبا.

معنی کلمه بدگل در فرهنگ عمید

زشت، زشت رو.

معنی کلمه بدگل در فرهنگ فارسی

زشت، زشت رو، ضدخوشگل، زشتی

معنی کلمه بدگل در ویکی واژه

زشت، نازیبا.

جملاتی از کاربرد کلمه بدگل

خراشد سنگ و پاشدگرد و ریزد خاک و سنبدگل به سم اَشهَب به دم ابرش به تک ادهم به نعل اشقر
علاوه بر این، اگر عمل بعضی از کسانی که خود را داخل علما کرده اند و نام عالم بر خود نهاده اند باعث اقتدای تو به ایشان می شود چرا باید اقتدا به این عالم که او نیز رد شقاوت و خباثت مانند تو هست و علم بر او و زر و وبال است کرده باشی؟ و چرا اقتدا نمی کنی به علمای آخرت و طوایف انبیا و اولیاء و حال آنکه ایشان اعلم و اکمل اند و سرچشمه علم و معرفت اند؟ نهم: از بواعث غیبت، موافقت و همزبانی با رفیقان است، یعنی: چون هم صحبتان خود را مشغول «خبث بینی، تصور کنی که اگر ایشان را منع کنی یا با ایشان در آن خبث، موافقت نکنی از تو تنفر کنند و تو را «بدگل شمارند و به این جهت تو نیز با ایشان هم مشربی کنی تا به صحبت تو رغبت نمایند و شبهه ای نیست که در این صورت، عجب احمقی خواهی بود که راضی به این می شوی که امر پروردگار خود را ترک کنی.
چون کاسه می شکسته قانون گردد کم ظرفان را بدگلی افزون گردد
ماهیا آخر نگر بنگر بشست بدگلویی چشم آخربینت ببَست
«‌سه سبدگل‌» کتاب بودا بود زآن زردشتیان «‌اوستا» بود