بامه

معنی کلمه بامه در لغت نامه دهخدا

بامه. [ م َ / م ِ ] ( اِ ) ریش دراز وبزرگ و انبوه باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). ریش انبوه. ( فرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) درازریش. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). بلمه نیز گویند. ( فرهنگ خطی ) ( از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192 ). ( شرفنامه منیری ). مقابل کوسه. ( از انجمن آرای ناصری ). محتمل است که مصحف یا صورت دیگری از بلمه باشد.( یادداشت مؤلف ). و آنرا بلمه نیز گویند ظاهراً یکی تصحیف دیگری است. ( فرهنگ رشیدی ). کسی که ریش دراز وانبوه دارد و کوسه نیست و نام دیگرش بلمه است. ( فرهنگ نظام ) ( از ناظم الاطباء ). ریش تپه. لحیانی. ریشو. گرد ریش. کلان ریش. ریش آور. پرریش. تپه ریش. بزرگ ریش.

معنی کلمه بامه در فرهنگ معین

(مَ )(اِ. ص . ) ریش دراز و انبوه ، مردی که ریش دراز دارد.

معنی کلمه بامه در فرهنگ عمید

= بلمه

معنی کلمه بامه در فرهنگ فارسی

ریش دراز و بزرگ و انبوه باشد

معنی کلمه بامه در ویکی واژه

ریش دراز و انبوه، مردی که ریش دراز دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه بامه

ما را چه کار بامه عیدست و دیدنش گر سوی ما به گوشه ابرو تو بنگری
عدل باشد پاسبان گامها نه به شب چوبک‌زنان بر بامها
همه گوشه ی بامها بزمگاه ز لشکر همه شهر چون رزمگاه
دیده ها از بامها در جست و جوی ماه نو عاشقان از پستی و بالا به جست و جوی دوست
خمیر شده (کرده)ی، آب چهل صبامه اَرزونْ مَفروش دُرً گرونبهامه
در خانه یی که یک نفسی نیست خوردنی بر بامها برآمده گردی فغان کنان
تو گازری سره دانی بامه شستن لیک چو دل به دست تو افتد سیه کنی و تباه
در امامه قلعه‌ای استوار وجود داشته که ظاهراً به وسیله مازیار یا مرداویج زیاری به وجود آمده‌است و بقایای برج و باروها و بدنه آن هنوز پابرجا و نمایان است. مورخ و جغرافیدان قدیم یاقوت حموی دربارهٔ امامه چنین نوشته‌است: «انبامة قلعة قرب الری» یعنی انبامه (امامه) قلعه‌ای نزدیک ری است.
کابالات شبات با خواندن مزمور ۲۹ -که اشاره به پذیرش الزامات شبت دارد- و بعد مزمور ۹۳ به پایان می‌رسد. بسیاری گروه‌ها قسمتی را برای مطالعه در این مقام در نظر می‌گیرند مثل بامه مادلیکنی یا امار ریبی العازار و بعد از آن هم که زمان خواندن معاریو است برخی گروه‌ها می‌گویند آن مطالعات زمانش بعد از ادای معاریو است در بعضی گروه‌ها هم در اینجا خواندن قسمتی از زهر را تجویز می‌کنند که مجموعه‌ای است از کتب قبالایی.
بامهای مسطح یا شیبدار با ارتفاع کم در معرض مکش (بلند شدن) هستند حتی اگر آنه رو به مسیر باد باشند. لذا سطوح ای بام‌ها مکان خوبی جهت تعبیهٔ دریچه‌های خروج هوا هستند. ولی برای ورود هوا مناسب نم باشند بام‌های شیبدار مقداری فشار روی سطح روبه باد دریافت می‌کنند ولی این فشار کمتر از فشار روی دیوارهای عمودی می باشند و اثر تهویه آن نیز به مراتب کمتر است. بادگیر وسیله‌ای برای تهویه هواست که در خاور میانه مورد استفاده قرار می‌گیرد و غالباً مهم‌ترین روش تهویه در داخل بنا است ولی در صورتی این بادگیرها مؤثر می‌باشند که ارتفاع آن‌ها زیاد باشد تا در مسیر جریان هوا قرار گیرد.
به موی تو ساقی که بامهر شاه کم از پر کاهست کوه گناه
و این مثل بدان آوردم که بسیار کس به کید و حیلت، خویشتن را هلاک کرده است. لکن من ترا وجهی نمایم که اگر بر آن کار توانا گردی سبب بقای تو و موجب هلاک مار باشد.»» زاغ گفت: «از اشارت دوستان نتوان گذشت و رای خردمند را خلاف نتوان کرد.» شگال گفت: « صواب آن می‌نمایم که در اوج هوا پرواز کنی و در بامها و صحراها چشم می‌اندازی تا نظر بر پیرایه‌ای گشاده افگنی که ربودن آن میسر باشد. فرود آیی و آن را برداری و هموارتر می‌روی چنانکه از چشم مردمان غایب نگردی. چون نزدیک مار رسی بر وی اندازی تا مردمان که در طلب پیرایه آمده باشند نخست ترا باز رهانند آنگاه پیرایه بردارند.»
امامه در اصل تغییر یافته واژه ای باستانی به صورت انبامه بوده‌است که نامی ریشه دار از زبان فارسی میانه (پهلوی) به معنی امروزی (بامگاه، اندربام، بربام، دربام یا محل مرتفع) است.
ز هر پرده پوشیده رویان شاه سوی بامها برگرفتند راه
در این‌جا در برخی کنست‌های اشکنازی ارتدوکس بخش دوم رسالهٔ شبات میشنا به نام بامه مادلیکین در اینجا خوانده می‌شود و نه زود تر. در کنست‌های اشکنازی و برخی کنست‌های سفاردی کیدوش خوانده می‌شود. سپس علینو می‌خوانند. بیشتر کنست‌های اشکنازی و برخی سفاردیم با ییگدال مراسم را به پایان می‌برند که برداشت شعری از موسی بن میمون است و حوای سیزده اصل ایمان یهودیان. سایر اشکنازیم به جای آن ادون عولام می‌خوانند.