بی پایاب. ( ص مرکب ) عمیق. ژرف. که عمق آن معلوم نیست : رسیده در بیابانهای بی انجام و بی منزل برون رفته ز دریاهای بی پایاب و بی پایان.فرخی.وقتی در آبی تا میان دستی و پایی میزدم اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را.سعدی.
معنی کلمه بی پایاب در فرهنگ فارسی
( صفت ) ژرف ( دریا رود بزرگ ) عمیق .
جملاتی از کاربرد کلمه بی پایاب
تبارک الله ! و همی ، که بی سفینه همی چو وهم عبره کنی بحرهای بی پایاب
عاشقی چیست عذابی که درو راحت نیست دوستی چیست محیطی که بود بی پایاب
بود دریای بی پایاب و ساحل دل صاحبقران و جان کامل
به بحر عشق او غوّاص گشتم بسی دریای بی پایاب دیدم
همی خیزد ازین یک بحر کامل هزاران بحر بی پایاب و ساحل
نه بل باشد دل آن دریای بی پایاب پهناور که عرفانست و وعظ و پند مروارید غلتانش
رسیده در بیابانهای بی انجام و بی منزل برون رفته ز دریاهای بی پایاب و بی پایان
ابر احسانش که عالم از کرم سیراب کرد تشنگان عشق را دریای بی پایاب داد
گران چو لنگر بودم کنون سزاوارم به غوطه خوردن در قعر بحر بی پایاب
نجات نیست کسی را که کشتی خردست که بحر عشق بود بی کنار و بی پایاب