معنی کلمات حرف "ب" - صفحه 1
- بد شانس
- بدلکار
- براکت
- براي
- براهما
- براه انداختن
- بفرمایید
- بفرمائید
- بفج
- بغیض
- بغیراز
- بغلک
- بغضاء
- بوشل
- بوشاسب
- بوسهگاه
- بوسنده
- بوري
- بوروکراسی
- بوروکرات
- بودگاه
- برآورد هزینه
- بازپروری
- به لیمو
- بلند شدن
- باستان شناسی
- بالاپوش
- بسالت
- بساویدن
- بُنگ
- بی اساس
- بیخانمانی
- بيل
- بيد
- بغیه
- بشاعت
- بزدل
- برِد
- بري
- بالا دادن
- باد خورشیدی
- باد روزه
- بادبادک
- بار همراه
- باران اسیدی
- باغ شهریار
- بازرنگی
- بازیکن آزاد
- باقدم
- بالاخانه
- بانوج
- بانگ زدن
- بتوسط
- بخت آزمایی
- بدعنق
- بر دمیدن
- براورد
- برغست
- بیغرض
- بیمه مسافرتی
- بینور
- بیوتات
- بیوسیدن
- بیآلایش
- بیباک
- بیسیمچی
- به جا آوردن
- به هم آوردن
- به هم زدن
- بهگزین
- بهخط
- بوارد
- بواصل
- بورژوایی
- بوریاش
- بی ملاحظه
- بی میلی
- بیت العتیق
- بیحوصله
- بیحوصلگی
- بیخیال
- بیدخ
- بستانکار
- بستر سیال
- بسته داشتن
- بسر آوردن
- بسهولت
- بشقابی
- بشنج
- بظر
- بغامه
- بغچه
- بر گردن گرفتن
- برآهنگ
- برآوردگر
- براده
- براوو
- براکوه
- برج خورشید
- برخال
- بررسیدن
- برزنهراس
- باکتریشناسی
- بایکال
- بایکوت
- ببين
- بجشک
- بختي
- بختک
- بخش توان
- بخش صدا
- بالانس
- بالاسو
- بالاتنه
- بالا کردن
- بافت چربی
- باعرضه
- باشیدن
- باسور
- باسطه
- باسترک
- باتنگ
- بادآورده
- بادخور
- بادسری
- بادسنج
- بادنما
- بادکش
- بار آوردن
- باران باریدن
- بارانگیر
- باربند
- باردهی
- باردیه
- بارشی
- بارعام
- بارومتر
- بارونی
- بارکشیدن
- باریون
- بازارگرمی
- بفخم
- بلفرخج
- بلند کردن
- بمب آتشفشانی
- بمب ساعتی
- بند آمدن
- بند پایه
- بند پیرو
- بندوبار
- بنوان
- بدذات
- بدریخت
- بدزبان
- بدزهره
- بدشگون
- بدطینت
- بدقلق
- بدنه فولادی
- بدیمن
- برزه گاو
- برزیدن
- برسوم
- برفاب
- برقراری تماس
- برك
- برنامه خبری
- برنامهریزی خطی
- برنامهریزی زبان
- برنوشته
- بااین همه
- باب الحوائج
- بابانوئل
- باتره
- بازخواندن
- بازخوردن
- بودار
- بسوق
- بند زدن
- بضاعت مزجات
- باقیماندن
- بیژه
- بسندگی
- باران گیر
- باراپوشنی
- باریاب
- بار بردن
- باد آورده
- باجگیر
- بیقید
- باد سنجیدن
- بلغاق
- بلنج
- بادپر
- بانک ژن
- بیعرضه
- بسته بندی
- بادربا
- بی وقفه
- برنزه