برکا
جملاتی از کاربرد کلمه برکا
جان اگر همچو دلم پای تو آرد برکاب زان عنان باز نتابم، که تو جانان منی
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته_۱۸ جمادیالاولی ۱۴۰۰_۱۵ فروردین ماه ۱۳۵۹ / روح ا… الموسوی الخمینی
در طرائق الحقائق برای سال درگذشت ابوالبرکات، جانشین ابوالفضل بغدادی، سال ۵۶۲ ق را ثبت کرده است.
گرد بسیط خاک فلک دورها بگشت قادر نیافت کس چو تو برکار تربیت
نزدیک به اواخر عصر اموی، این جزیره به پناهگاه خارجیان مبدل شده بود. در عصر یاقوت حموی (درگذشتهٔ ۱۲۲۹ م) جزیرهٔ ابرکاوان شکوه و آوازهٔ پیشین خود را به گستردگی از دست داده بود بهطوریکه هیچکس نتوانسته بود به او جایگاه و موقعیت درست و دقیق جزیره را بگوید.
پس بوالقسم بشر گفت یا اباسعید، این کلمات پیوسته میگوی: سُبْحانَکَ وَبِحَمْدِکَ عَلی حِلْمِکَ بَعْدَ عِلْمِکَ سُبْحانَکَ وَبِحَمْدِکَ عَلی عَفْوِکَ بَعْد قُدْرَتِکَ. ما این کلمات یاد گرفتیم و پیوسته میگفتیم. شیخ گفت ما از پیش او بیرون آمدیم و ندانستیم کی آن پیر آن روز چه میگفت. بعد از آن پیر را عمر باز کشید تا شیخ ما بزرگ شد و از وی فواید بسیار گرفت. شیخ ما گفت چون قرآن تمام بیاموختم، پدرم گفت مبارک باد و ما را دعاگفت، و گفت این لفظ از ما یاد دار: لانْ ترُد همَّتک عَلَی اللّه طَرْفَةَ عَیْنٍ خَیْرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَتۀ عَلیْهِ الشَّمْس. میگوید که اگر طرفة العینی همت با حقّ داری ترا بهتر از آنک روی زمین ملک تو باشد. ما این فایده یاد گرفتیم. و استاد گفت ما را بحل کن! گفتیم کردیم. گفت خدای تعالی بر علمت برکات کناد.
ترجمهٔ آیه: و اگر مردم ایمان آورده و پرهیزگار بودند، ما درهای برکات زمین و آسمان را بر آنها گشوده بودیم.
عبدالله بن احمد نسفی با کنیهٔ ابوالبرکات، همچنین شهرتیافته به حافظُ الدّین (؟ - ۱۳۱۰م) مفسر و فقیه حنفی فرارودی بود. از آثار او «مدارک التنزیل»، «کنز الدقائق»، «الوافی» و «کشف الأسرار».
خور، سوی برج اسد شده است در اینروز تا برکاب تو شیر سازد قربان
ابوالبرکات حدودِ نود سال عمر کرد و اندکی پس از ۵۶۰ هجری در گذشت.
«بسمه تعالی. انا للَّه و انا الیه راجعون. به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان میرسانم مؤلف کتاب «آیات شیطانی» -که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شدهاست-همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام میباشند. از مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرئت نکند به مقدسات مسلمین، توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود، شهید است ان شاء الله. ضمناً اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد؛ ولی خود، قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم، معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد؛ و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. روحالله الموسوی الخمینی».
و سه نام بزرگ که به برکات آن مرا سه کار معظم و سه مهم خطیر به کفایت رسیدی و تا دامن عمرم سر از گریبان فراغت برآوردمی از دست رفت و چشم من روی هیچ آرزو ندید و هیچ داهیه بدان مدفوع نشد که در ایام مستقبل ذخیره تواند بود و در اوقات محنت از وی راحتی توان گرفت.
زیارت یک عمل دینی است که به معنای حضور در برابر بزرگان دین یا قبور آنان به منظور ابراز و نشان دادن تکریم/ محبت و کسب برکات معنوی است. زیارت ائمه حتی توسط خود امامان و علما و فقهای شیعه از دوران اولیه تاریخ شیعه توصیه شده است. محبوبترین مقاصد برای زائران شیعه عبارتند از: نجف و کربلا در عراق، قم و مشهد در ایران، و سیده زینب در سوریه.
جعفر گوید میان بنده و میان وجود آنست کی تقوی اندر دل وی مجاور بود چون تقوی آرام گرفت اندر دل برکات علم برو فرود آمد و رغبت دنیا ازو بشد.
شهر سرای: بنا بر تصریح عطاءالملک جوینی که اثر خود را در ۶۵۸ق/۱۲۶۰م نگاشتهاست، «باتو در مخیّم خویش که در حدود ایتیل (ولگا) داشت مقام فرمود و شهری بنا نهاد که آن را سرای میخوانند». این قدیمترین سندی است که دربارهٔ بنای شهر سرای، پایتخت اردوی زرّین یا آلتین اردو در دست است. پس از آن رشیدالدین فضلالله (جامعالتواریخ، به کوشش بلوشه، ۲/۱۳۷) میگوید: «باتو در سنه خمسین و ستمائة (۱۲۵۲م) برکنار آب اتیل به موضع سرای وفات یافت». با این همه بعضی از متأخران بنای شهر سرای به برکه (برکای) پسر سوم جوچی نسبت دادهاند (قلقشندی، ۴/۴۵۷). احتمال میرود که شهر بنا شده از سوی برکه همان سرای جدید باشد.
بماندند آن ها که دین داشتند دو رویان از او روی برکاشتند
«بسم الله الرحمن الرحیم، سلام علیک یا بابکر و رحمة الله و برکاته، عافاناالله و ایاک بالکرمة … علما و حکما از الله بر خلق رحمت اند. چنان کن در سخن خویش که خلق را رحمت باشی و خود را بلا. از حال خویش برون آی، با حال ایشان شو که به ایشان سخن میگویی، به حال و به قدر و طاقت ایشان سخن گوی و شایستهتر است؛ و با گفتار دلنشین و مؤثر با ایشان سخن گو.»
خود را به عز نام تو برکار می کنم بخت غنوده را ز تو بیدار می کنم
قوام بود به زندان و دشمنش برکار که بست از پی آزادیش بهار کمر
سلیمان بن عبدالملک خلیفه بود. یک روز اندیشه کرد که در این دنیا چندین تنعم کردم حال من به قیامت چگونه بود؟ کسی بر بوحازم فرستاد که عالم و زاهد روزگار بود و گفت، «از آنچه روزه بدان گشایی مرا چیزی فرست.» پاره ای سبوس بریان کرده به وی فرستاد و گفت، «من به شب از این خورم.» سلیمان چون بدید بگریست و بر دل وی عظیم کار کرد و سه روز روزه داشت که هیچ چیز نخورد و سوم شب بدان روزه بگشاد. چنین گویند که آن شب با اهل صحبت کرد. پسر وی عبدالعزیز پدید آمد و از وی عمر عبدالعزیز که یگانه جهان بود در عدل و مانند عمر خطاب بود و گفتند که آن از برکات آن نیت نیکو بود که از آن طعام خورده بود.