معنی کلمات حرف "ب" - صفحه 8
- بردن
- برنشست
- بجس
- باده گسار
- برخاستن
- بحق
- باربری
- باب
- بازکننده
- باخر
- باستانشناس
- بازداشت کردن
- باهن
- بر زدن
- بخشیدن
- بستگی
- بررسی
- بابا جان
- برء
- بریگاد
- بربست
- برهه
- بار فرود
- بروی
- برج بابل
- بطبع
- بزهکار
- بذل
- برند
- بازرس
- بازتاب
- برهم خوردن
- باز افتادن
- بتول
- بدآموزی
- بدگو
- برقی
- بربر
- بندگاه
- بشریت
- بدخوی
- بسیجی
- بتپرست
- برقو
- بدترکیب
- بذر
- بانکداری
- بدحالی
- بدکار
- بلغده
- بالابان
- بدحال
- باز خشین
- بدخیمی
- بازتابی
- باکتریا
- برکنار
- بدنامی
- بیستار
- باستار
- بابزن
- بربط
- بزرگان
- بخارا
- بالان
- بذی
- بدنهادی
- بدجنسی
- با خود
- بشارت
- باد نوروز
- بشکل
- بشک
- بخشی
- بازر
- بان
- باغ
- برنگ
- برف
- بارع
- باور
- بیان ژن
- بطال
- باد دادن
- بابونه
- بطش
- باد شرطه
- باد مخالف
- بالگرد
- برگه
- برای
- برا
- بر
- بشل
- بدیهیات
- برگزاری
- بدوی
- بارندگی
- برنج
- بسینه
- بری
- بحار
- بت
- بدست
- برخوردار
- برآورده
- بافتشناس
- باف
- بسه
- بازکردن
- بهره برداری
- بالاخره
- برقرار
- بارسلون
- برنز
- بانداژ
- برگ بید
- بدسگال
- بشمار
- بسیط
- برکشیده
- بالنده
- بحلی
- بابه
- براقی
- برونی
- برجستگی
- بستا
- بتخانه
- بثر
- بجانب
- بجان
- برادر
- بشنید
- برگرفته
- بث
- بسیل
- بستانی
- بسط
- برکشیدن
- بدیهی
- برجه
- برز
- بزم
- برداشت
- برهم
- بأس
- برافروخته
- برسی
- بزک
- برنامهنویسی
- بجهت
- بافندگی
- بردوز
- باستانشناس
- باصفا
- باریکه
- بشن
- بسنگ
- بد بخت
- بریزن
- بارگذاری
- بخیه
- بازیکنان
- بالفعل
- باشیر
- بازارچه
- بسوی
- برائت
- بازارگان
- بازغ
- بریدنی
- برسد
- برتری
- باذل
- بخش
- بار کردن
- بشیر
- برتر
- بازو
- باطن
- برملا
- بدلی
- باسیل
- بته
- باد شمال
- برومند
- بروم
- بسنده کردن
- بایک
- باخته
- بتر
- بام
- برجاس
- بسزا
- بدهی
- بار
- بربسته
- باکوس
- بده