معنی کلمه برسم در لغت نامه دهخدا
بدو گفت شاه آنچه داری بیار
خورش نیز با برسم آید بکار.فردوسی.سر وتن بشوییم برسم بدست
چنان چون بود شاه یزدان پرست.فردوسی ( از شرفنامه منیری ).ز دستور پاکیزه برسم بجست
دو رخ را بآب دو دیده بشست.فردوسی.یکی ژند و وست آر با برسمت
بگو پاسخ از هرچه وا پرسمت.فردوسی.و رجوع به الجماهر ص 67 و فرهنگ ایران باستان ص 271 و یشتها ج 1 ص 32، 160 و 556 و مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی شود.
- باژ و برسم ؛ باژ، دعاهای مختصر که زرتشتیان آهسته بر زبان رانند و برسم دسته های بریده درخت که به هنگام غذا خوردن به دست گیرند و مجموع ، علامت اظهار ستایش بود از نعمتهای خداوند. رجوع به باژ و باژ گرفتن شود.