معنی کلمه باروت در لغت نامه دهخدا
همی سوخت هندو در آن کارزار
چو باروت کاندر وی افتد شرار.
سعید اشرف در تعریف تیغ گوید :
دشمنان را داده از یک جلوه در باد فنا
خرمن باروت را کافی بود برق شرار.( آنندراج ).به اصطلاح اهل مغرب اسم زهره اسیوس و به اصطلاح اهل عراق اسم شوره است و در ابقر مذکور شد و او بخار مائیست که در شوره زار منعقد گردد بعد از رفع اجزاء کثیفه شبیه بنمک سفید میشود و بجهت تحریک اشیاء ثقیله و تغییر معادن ، صقلبی ( سالبه ) استخراج نموده و بالفعل مرکب او را با گوگرد و زغال چوب بید بارود نامند. از سموم و در طب غیر مستعمل است و ذرور او حابس خون جراحات تازه است با کمال سوزش و از خواص ابقر است که چون آهن را به زرنیخ بیالایند و با مثل آن و مس بگدازند و بعد از آن شوره را بدان بپاشند مس از آهن صعود نموده آهن در کمال نرمی گردد. ( تحفه حکیم مؤمن : بارود ). مؤلف مخزن الادویه پس از نقل متن تحفه افزاید: و بالفعل اسم چیزی است مرکب از گوگرد و زغال چوب بید و یابادنجان و یا بید انجیر و یا عشر و یا عروسه و یا امثال اینها و بالجمله چوب هر درختی که زود به آتش درگیرد و آتش آن تند باشد. و شوره قلمی به اوزان مختلفه مثلاً اگر از برای توپ و تفنگ باشد در یک آثار هندی شوره پنج توله گوگرد و هفت ونیم توله زغال داخل میکنند و بسیار نرم کوبیده واگر بسیار تند خواهند با بول انسان و یا با شراب دوآتشه یا یک آتشه خمیر کرده میکوبند و حبوب بسیار صغارساخته خشک کرده استعمال مینمایند والا با آب. طبیعت آن : گرم و خشک در سوم و چهارم نیز گفته اند. افعال و خواص آن : جالی و مقطع و مفتح سدد و جهت طحال و اوجاع ظهر نافع و ذرور آن حابس نزف الدم جروح تازه است فوراً با کمال سوزش ، و چون موضع وجع مفاصل را خارها زده بارود را نرم ساییده بر آن بمالند وجع آن را زایل گرداند. مضر گرده و ریه مصلح آن کتیرا و عسل است. ( مخزن الادویه ص 129 ). داود ضریر انطاکی در تذکره خود گوید: گرم خشک است در چهارم یا در وسط و سوم بهترین آن براق زرین تازه و سفید است که زود از هم بپاشد. بلغم را ریشه کن کند... قدر استعمال آن تا نیم درهم است وبدل آن ملح اندرانی است و نخستین کسی که آن را برای جلا و تقطیع استخراج کرد طبیب «بقراط» و برای تحریک اثقال و تغییر معادن سالیسوس صقلبی است. ( از تذکره داود ضریر انطاکی ). و رجوع به ص 70 همین کتاب شود. || بارود. ( برهان ). یَمسو. ( برهان ). بارو. ( در کلام قدما و اکابر دیده نشده و مستحدث است ) ( رشیدی ). سُفوف. ( شلیمر ). گندک. رنجک. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). دارو. داروی تفنگ . ( برهان ) ( غیاث ) ( دزی ج 1 ) ( دِمزن ). باروط. ترکیب قابل اشتعال. ( دزی ج 1 ) . گردی که از زغال و گوگرد و شوره سازند و در اسلحه آتشین بکار برند و گندک و یمسو نیز گویند. و هر گردی که در اسلحه آتشین بکار برده میشودخواه از اجزاء مذکور باشد و یا از چیز دیگر نیز باروت میگویند مانند باروت بی دود و باروت سفید. و اختراع باروت را به حکمای اسلام نسبت میدهند و بعضی گفته اند این گرد را دانشمندان چین در یک قرن قبل از تولد مسیح اختراع نموده اند. و اول طایفه ای که آن را در جنگ بکار بردند در سال 747 هَ. ق. انگلیسی ها بودند و طریق ساختن آن تا یک مدتی مخفی بود و جز انگلیسها کسی نمیدانست و تجار آن را از انگستان خریده به سایر جاها حمل میکردند و زیادتر از دو کیلو گرم بکسی نمیفروختند. باری باروت خوب و اعلا مرکب است از 75 جزء شوره و 12/5 جزء گوگرد و همان مقدار زغال. ( ناظم الاطباء ). ترکیبی است از پنج قسمت شوره و یک قسمت گوگرد و یک قسمت زغال بید. گوگرد و شوره را با هم نرم کوبیده وزغال را در آب شسته که گرد و خاکستر آن برود. سپس هر سه را در هاون سنگی ریخته با دسته چوبی بکوبند و چون بخشکی گراید با آب رطوبت دهند تا رنگش نیلی شود و پس از آن در ظرف چرمی کنند تا چهار ساعت بسرعت حرکت دهند و چون مخلوط شود به آب رطوبت دهند و مانند خمیر بگسترانند و با چاقو قطعه قطعه سازند و در غربال آهنین بیزند و در ظرفی کنند و حرکت دهند تا دانه دانه و مجلی گردد و در حرارت 66 درجه بتدریج خشک سازند و بکار برند. ( از منتخب الخواص : بارود ).