( اسم ) ۱- برگشته برگردیده . ۲- برگردانیده. ۳- پیچیده . ۴- سوراخ کرده سفته . ۵- تحمل کرده تاب آورده .
معنی کلمه برتافته در ویکی واژه
برگشته. پیچیده. تاب آورده.
جملاتی از کاربرد کلمه برتافته
پادشاهی جمشید به سبب تغییر اخلاق و رویه در حکومت بخت و اقبال از او برگشت و فرّهایزدی از سیمای او پر کشید. اکابر و بزرگان کشور از وی روی برتافته به جانب ضحاک رو آوردند. چون ضحاک بر تاج و تخت کیان جلوس نمود عمده فعالیت او یافتن جمشید و کشتن او بود چون مادامی که جمشید متواری بود، جلوس او قانونی محسوب نمیشد مگر اینکه نسل پادشاهی ایران از روی زمین محو شود.
بازوان و سینه و ساق و سرین نیک در هم سیمسان برتافته
برتافته ماری همه شب تا به سحرگاه در پنجهٔ من همچو پکی سخت طناب است
او بدان لاغرمیانی ای شگفت چون که این بار گران برتافته
ما روی ز هر دو کون برتافتهایم بس سینهٔ دل به فکر بشکافتهایم
راه برتافته از ره بره آید وقتی نجم بگریخته از در به در آید روزی
برتافته است پنجه بخت تو دست چرخ فیالجمله خود چه پنجه زند پیر با جوان
گوشهای پیر سغدی را به بزم از برای امتحان برتافته
اندر طلب آن قوم که بشتافتهاند از هرچه جز اوست روی برتافتهاند
ور صورت رضوان به سوی خلد کشیده برتافته از ذوق ریاض تو عنان را
همانا که چشم بدش یافته ست کز آسانی او روی برتافته ست